برای دیدن مطالب آقای یامین پور به وبسایت ایشان مراجعه کنید:


http://yaminpour.ir/         


همچنین نوت های کوتاه ایشان در شبکه اجتماعی گوگل در آدرس زیر دیده می شود:

https://plus.google.com/u/0/107100151494284088827/posts

مفهوم رفتار اخلاقی در سبک زندگی

در فهم ادب کلان شهرهای مدرن به نوعی رفتار خاص اشاره می شود که اصطلاحاً (civil Inattention)  یا بی توجهی مدنی گفته می شود. بی توجهی مدنی یعنی اینکه شهروند جامعه ی مدرن در مواجهه ی اتفاقی با رهگذران آشنا، بجای آغاز گفتگو و احوالپرسی، تغافل می کنند، و از کنار آنها با بی اعتنایی می گذرند. بشر جدید علیرغم سعی وافری که در تحریک کنندگی و جلب نظر دیگران دارد ولی باطناً از بودن با آدمیان می هراسد. او خاص می پوشد، خاص آرایش می کند، خاص می خرامد، خاص حرف می زند، اما در عین حال بی اعتنا و منفرد باقی می ماند. بنابراین می توان گفت ادب زندگی اجتماعی در کلان شهرهای مدرن دقیقاً نوعی بی ادبی در اجتماع مسلمین است. در کلان شهرهای مدرن، آنچه که عرفاً رفتار گرم و صمیمی خوانده می شود، به نوعی فضولی و مزاحمت تعبیر می شود. برهمین سیاق، شهروند مدرن حتی وقتی رهگذری میخواهد از او وقت را بپرسد یا در پیدا کردن نشانی از او کمک بگیرد، احساس عدم امنیت می کند. درحالیکه ادب اجتماعی ایران پیشاتجدد متضمن برقراری ارتباطات میان فردی وثیق ولو به بهانه های کوتاه مدت و گذری بوده است.


ادامه در: yaminpour.ir

مارپيچ سكوت شبكه هاي اجتماعي

 

شبکه های اجتماعی زمینه بروز افکار عمومی و منبع توزیع عقایدند. همه ی ما درباره ی موضوعات چالشی و مناقشه برانگیز نظری داریم و حدس هایی می زنیم ولی آشکارا و با صدای بلند آنرا بیان نمی کنیم. غالبا مردم پیش از ابراز عقیده شان به این فکر میکنند که در اقلیت اند یا در اکثریت، با حمایت مواجه می شوند یا با شماتت. بسیاری اگر حدس بزنند در اقلیت اند سکوت می کنند و درباره ی نظراتشان با دیگران حرف نمی زنند. در نظریه های پیام ارتباطی به این اتفاق «مارپیچ سکوت» می گویند. هرقدر ما از ترس انزوا و حمله ی دیگران از ابراز نظراتمان پرهیز کنیم، این مارپیچ سکوت شدیدتر می شود یعنی صدای آنها بلندتر می شود...

ادامه در :     yaminpour.ir

راستش را می گوییم


من حاضر به مناظره زنده ی تلویزیونی هستم


پس از انتشار متن پیشین در پلاس، تهیه کننده سریال «راستش را بگو» بنده را به مناظره زنده ی تلویزیونی دعوت کرده است. بنده بسیار استقبال میکنم. بالاخره بعد از دو سال ممنوع التصویری این دعوت را به فال نیک می گیرم. از عملکرد تلویزیون سوالهای بسیاری دارم که یک برنامه ی زنده ی تلویزیونی این فرصت را در اختیار بنده قرار خواهد داد. البته نمی دانم که تهیه کننده ی محترم این سریال می دانند که بنده و بسیاری از دوستانم ممنوع التصویر هستیم یا خیر ولی به هر ترتیب اینکه تلویزیون جرأت نقد خود را داشته باشد اتفاق مبارکی است. در این سالها ایشان و همفکرانشان همیشه برای بیان سلایق و ایده هایشان به وفور از تلویزیون استفاده کرده اند و ما حداکثر در صفحات خصوصی اینترنتی مان نقد کرده ایم, این هم فرصت اندکی است بلکه ما هم حق مان را از تلویزیون استیفاء کنیم.

همه ی ما به تلویزیون به عنوان بزرگترین و اثرگذارترین ابزار فرهنگی و همچنین بخاطر انتساب به مقام معظم رهبری حساسیت داریم. بالاخره باید این حساسیت در قالب نقادی بروز کند... هرچند که از طرف عده ای به «کج خیالی» متهم بشویم.

منتظر دعوت رسمی شبکه یک برای مناظره ی زنده با عوامل این سریال و مدیران شان می مانم...

براي اطلاعات بيشتر به سايت برويد:

yaminpour.ir

سبک زندگی 4(خلوت و تنهایی)

آخرین مطلب:

...تلفن همراه وسیله ایست برای ارتباط با دیگران در هر جا و هر زمان؛ آنروی سکه ی این سهولت در ارتباط، سهولت «در دسترس بودن» است. با تلفن همراه هم هیجان و گرمی روابط میان فردی حضوری کاهش می یابد و هم امکان «خلوت». جالب است که برخی شرکت های نامدار تولید کننده ی تلفن همراه، نصب نرم افزار پیغامگیر بر روی تلفن ها را روا نمی دانند. به نظر آنها تلفن همراه وسیله ای برای «همیشه در دسترس بودن» است. این همیشه در دسترس بودن برای رفع نگرانی های احتمالی تنهایی، گمشدگی و رها شدگی است. بتدریج اگر روزی از سر فراموشی تلفن همراهتان را با خود برندارید تا پایان روز احساس امنیت خاطرتان مخدوش می شود، یا حتی اگر مجبور باشید آنرا در وضعیت سکوت قرار دهید، هر چند دقیقه یکبار وارسی اش میکنید تا ارتباطی از شما فوت نشود… . کم کم عادت می کنید که بدون آن زندگی نکنید درحالیکه تا چندی پیش نه آنرا می شناختید و نه به وجودش احساس نیاز می کردید.

بقیه مطلب:  yaminpour.ir



بقیه مطالب ان شاءالله در سایت:


yaminpour.ir

 

آخرين مطلب منتشر شده: مصاحبه با پايگاه 598: ملاحظاتي درباره ي فهم مفهوم "سبک زندگي"

اشتغال زنان 2

سبك زندگي (2)



در سبك زندگي اسلامي-ايراني

زن پرده نشين نيست؛ ولي شاغل هم نيست.



شماره ي (1) سبك زندگي با عنوان: «اشتغال زنان منافي سبك زندگي ايراني-اسلامي است» با اعتراض شديد برخي فعالان انقلابي(!) مواجه شد. اين اعتراض ها اغلب از يك اشتباه ناشي مي شود و آنهم اينكه بانوان غالباً تصور مي كنند مفهوم اين جمله كه «اشتغال زنان نبايد اصل باشد» اين است كه «زن بايد پرده نشين باشد» و همينطور «اشتغال» را با «حضور اجتماعي و سياسي» يكي مي دانند؛ درحاليكه اتفاقاً به نظر نويسنده ي اين سطور، اشتغال خود مانع حضور اجتماعي و سياسي موثر و در شأن زنان است.
مساله اين است كه برخي تصور ميكنند صرف «عفيف بودن» زن، ساير ملاحظات حضور اجتماعي و سياسي زن برداشته مي شود. حضور عفيفانه فقط يكي از شروط و ملاحظات است. به عبارت ديگر در اين زمينه دو سوال مطرح است:
نخست آنكه واقعاً كدام فضاي اشتغال كيفيتي عفيفانه دارد و اصول عاطفي زنانه را نقض نمي كند؟
ثانياً و صرف نظر از سوال اول آيا در صورت كشف چنين محيط هايي، ساير شرايط حضور اجتماعي زنان فراهم است؟
فقط اين نيست كه زن و مرد هردو توامان و بطور مشابه در جامعه نقش هاي مشابه را برعهده ميگيرند، با اين تفاوت كه زن حضورش با پرهيز از اختلاط است. حضور اجتماعي زن شرايط ديگري هم دارد؛ ملاحظات بنيادي سبك زندگي ايراني-اسلامي از جمله فراهم نمودن محيطي آرامش بخش در خانه، تربيت نسل آينده، حمايت معنوي و عاطفي از همسر و رسيدن به كمال روحي پيش بيني شده براي زن،  از جمله ي اين ملاحظات است.
طبعاً منتقدان يادداشت پيشين كه خود از صاحب نظران مطالعات اسلامي زنان هستند، بر تفاوت هاي بنيادين زن و مرد از حيث ابعاد رواني و عاطفي و كمال مختص به آنها اذعان دارند. حال بايد به اين پرسش پاسخ دهند كه حضور اجتماعي زنان با چه كيفيتي هم ابعاد رواني و عاطفي و هم كارويژه هاي پيش بيني شده براي زنان را نقض نمي كند؟

اشتغال زنان چه با توجه به سابقه ي تاريخي آن و چه با توجه به شرايط قانوني فعلي در هيچ حالتي متناسب با ملاحظات پيش گفته نيست. درحاليكه مي توان جامعه اي را تصور كرد كه زنان تحصيلكرده و آگاهش در بزنگاه هاي اجتماعي، فرهنگي و سياسي حاضرند و نقشهايي را بر عهده مي گيرند بدون اينكه ناچار باشند ضرورت هاي بي منطق محيط اداري و مقررات متصلب بوروركراتيك را به عنوان شكنجه بر روان خود تحمل كنند و مگر اكنون كدام زن شاغلي است كه از خستگي هاي مداوم اشتغال و اثر آن بر بهداشت رواني خود و همسر و فرزندانش گلايه نداشته باشد.
بنابراين اگر بپذيريم كه با وجود همه ي اين شرايط، اشتغال زنان بلامانع است در واقع پذيرفته ايم كه اشتغال زنان اصالت ندارد و تحت شرايطي قابل توصيه است. مقام معظم رهبري در بياني به همين مناسبت تاكيد مي كنند كه «اگر روی نقش مادر و حرمت مادر در درون خانواده تکیه می کند، یا روی نقش زن و تاثیر زن و حقوق زن و محدودیت های زن در داخل خانواده تکیه می کند، به هیچ وجه به معنای این نیست که زن را از شرکت در مسایل اجتماعی و دخالت در مبارزات و فعالیت های عمومی مردم منع کند»(5/5/84) هم چنين در  بيان ايشان «اسلام با کار کردن زن موافق است. نه فقط موافق است بلکه کار را تا آنجا که مزاحم با شغل اساسی و مهم ترین شغل او یعنی تربیت فرزند و حفظ خانواده نباشد، شاید لازم هم میداند»(25/9/71) لزوم حضور زنان در برخي مشاغل و با توجه به ضرورت هاي مقطعي و خاص را نيز عقل تاييد مي كند ولي شروطي كه ايشان بيان داشته اند به بياني اصالت دادن به نقش هاي اختصاصي زنان و مشروط و تبعي دانستن حضور اجتماعي و اشتغال است. چراكه در سبك زندگي ايراني اسلامي خانواده بيش و پيش از ساير نظامات اجتماعي اولويت و اوليت دارد.

البته همانطور كه پيشتر گفته شد ضرورت هايي وجود دارد كه ممكن است اصول اصلي را نقض كند. از جمله مشاغل خاص كه طبعاً بايد توسط زنان تصدي شود و يا نياز هاي فوري مالي كه زنان را همپاي مردان به كسب درآمد مجبور مي كند. در اين زمينه چند نكته ضروري است:

اولا اينكه اشتياق عمده ي دختران جوان براي اشتغال نه از سر نياز هاي مالي كه نوعي احساس استقلال طلبي و ناشي از تحول ادراك هويتي است. اين تحول ادراك هويتي نسبتي مستقيم به اشتياق بي هدف به تحصيلات دانشگاهي و سپس بالارفتن سن ازدواج دارد.
ثانياً- غالب فرصت هاي شغلي زنانه درآمدي ناچيز دارد كه بيشتر صرف رفت و آمد، لباس و آرايش هاي متناسب با كار، هزينه نگه داري از فرزندان درمهدكودك ها(در مادران شاغل) و در دراز مدت صرف هزينه هاي درمان بيماري ها و عوارض ناشي از اشتغال بر جسم آسيب پذير و روان حساس زنان شاغل مي شود.
ثالثاً- زنان شاغل در بسياري از فرصت هاي شغلي درواقع فرصت هاي درآمد زايي براي كارفرماياني هستند كه بدنبال نيروي كار ارزان، سربه زير و قابل مديريت(و حتي در برخي موارد قابل سوءاستفاده) هستند.
رابعاً- حضور زنان در فرصت هاي شغلي به معناي حذف مردان از آن مشاغل است. مرد بيكار طبعاً ازدواج نخواهد كرد و يا در صورت ازدواج از درآمد پاييني برخوردار است كه مجدداً در چرخه اي آسيبش به خود زنان مي رسد؛ زناني كه يا اصلاً ازدواج نمي كنند و يا ديرهنگام ازدواج ميكنندو در نتيجه امكان مادري را از دست مي دهند و يا با زحمت به زندگي خانوادگي شان ادامه مي دهند.
اين يادداشت را با ذكر بخشي از مقاله ي دوست فاضلم آقاي دكتر سوزنچي با پايان مي برم:
«بتدريج جوّ رواني‌اي پديد آمده كه اشتغال زنان موضوعيت مستقل يافته، به نحوي كه اگر زني شغل و درآمد مستقل نداشته باشد، با نوعي تحقير غيرمستقيم مواجه مي‌شود. با اين سبك زندگي، عملا پسران نيز در ازدواج، مساله اشتغال دختر و مشارکت وی در تأمین اقتصاد خانواده را مدنظر قرار مي‌دهند. از آنجا كه در سبک زندگي مدرن، مهمترين مسير اشتغال، ورود به دانشگاه قلمداد مي‌شود، گرفتن مدرك دانشگاهي از اين زاويه نيز براي دختران اهميت مي‌يابد و اين امر به نوبه خود موجب بالا رفتن سن آمادگي ازدواج دختران مي‌شود؛ و اين گونه است كه سبك زندگي مدرن، عملا سن ازدواج دختران را به بهانه رفتن به دانشگاه، و سپس به بهانه اتمام تحصيلات، و سپس به بهانه تحصيلات تكميلي دائما به عقب مي‌اندازد. تاثير اين مطلب بر تشديد روحيه فردگرايي، ترويج دوستي‌هاي بين دختران و پسران مجرد، و شيوع احساس بي‌نيازي نسبت به تشکيل خانواده بر کسي پوشيده نيست؛ و اين گونه است که افتادن در دام اين سلسله عوامل، دائما به تشديد سبک زندگي غربي و دور شدن از سبک زندگي اسلامي منجر مي‌شود.»


برويد به سايت

تا حالا سه گروه مختلف براي من سايت درست كردند. دو بار قبل به دلايلي وبلاگ را به سايت ترجيح دادم. اينبار گروهي از دوستان -كه البته هيچ وقت زيارتشان نكرده بودم- في سبيل الله سايتي را طراحي كرده اند كه به نظرم راضي كننده است. البته خودشان هم فعلا مديريت اصلي سايت را بر  عهده گرفته اند؛ دمشان گرم.

البته فعلا در حال تكميل است. حالا رفقايي كه زياد اينجا سرميزنند سايت را ببينند و نظر بدهند. هدف ما جلب رضايت شماست!

yaminpour.ir



اشتغال زنان


**سبك زندگي (1):**

اشتغال زنان منافي با سبك زندگي ايراني-اسلامي است



در خانواده با خنثی کردن اثر محوری مرد و متزلزل کردن جایگاه او، بی تعهدی به همسر افزایش می یابد.
 تحقیقات نشان می دهد:
 بسیاری از مردان برای تسکین ناراحتی های ناشی از تحقیر شدن توسط همسرشان به سمت زنان دیگر سوق پیدا می کنند. مردانی که کمتر از همسرانشان درآمد دارند 5 برابر بیشتر به سمت ارتباط با زنان دیگر گرایش دارند و از طرفی زنانی که به همسرانشان وابستگی مالی دارند، تا 75 درصد بیشتر از زنان مستقل به خانواده و همسرشان وفادار می مانند.

از طرفي احساس وفاداري مرد به خانواده و احساس فداكاري او براي همسرش با ميزان وابستگي همسر به او نسبت مستقيم دارد. يعني هرچه زن به مرد بيشتر اتكا كند، احساس وفاداري شوهر و فداكاري او براي خانواده بيشتر مي شود و بالعكس.

نتايج آخرين تحقيقات درباره ي علل طلاق در ايران نشان مي دهد عليرغم اينكه حق طلاق در قوانين با مرد است، ولي ميزان درخواست طلاق توسط زنان(48 درصد) بيش از دو برابر درخواست طلاق توسط مردان(23 درصد) است!

البته نگران كننده ترين بخش ماجرا طلاق هاي توافقي(29 درصد) است كه اتفاقا بيشتر در خانواده هاي تحصيل كرده و زنان شاغل جريان دارد. به نظر مي رسد اين نمونه از طلاق هاي كه ناشي از تحول ادراك هويتي است با اشتغال زنان نسبت مستقيم دارد.

شاید برخی تصور کنند اشتغال زن او را در موقعیتی مساوی با مرد قرار می دهد، این در حالیست که بجای تساوی، "تشابه" اتفاق می افتد. تشابه موقعیت زن و مرد نتیجه ای جز فشار مضاعف به زن ندارد. در واقع با مشابه شدن موقعیت زن و مرد تکالیف خاص زنانگی از بین نمی رود بلکه به تکالیف قبلی اضافه می شود. مثلا مادری و مدیریت خانه از اموری است که از عهده ی مرد خارج است. به این معنا که اساساً ویژگی های فیزیولوژیک و روانشناختی مردان چنین امکانی را به او نمی دهد. حال اگر بگویید که زنان را هم بخاطر موقعیت مشابه با مردان از این امور معاف می کنیم طبعا از سبک زندگی ایرانی-اسلامی فاصله گرفته اید چراکه زن در تربیت و فرهنگ اسلامی اصالتاً همسر و مادر است و نه یک کنشگر اجتماعی؛ و اگر بگویید زن علاوه بر حضور فعال اجتماعی وظایف اختصاصی اش را هم انجام دهد نتیجتاً او را به تکلف و زحمت دوچندان انداخته اید.

بنابراین روشن است که اگر قائل به گسترش سبک زندگی ایرانی- اسلامی باشیم باید اموری را که اصالت دارند از اموری که بالعرض و اقتضائی و از سر اضطرار اند تفکیک کنیم.

اشتباه دیگر این است که برخی اشتغال زنان را جزء "حقوق" می دانند. یعنی می گویند این "حق زن" است که شاغل باشد. این مغالطه ای است که میان حق و تکلیف ایجاد شده است. مثلا سربازی رفتن یا جهاد کردن تکلیف است، چرا هیچ فعال حقوق زنی میتینگ برگزار نمی کند که سربازی برای زنان هم اجباری شود؟!

اشتغال هم تکلیف مرد است. در واقع زن واجب النفقه است. یعنی مرد مکلف به کسب درآمد برای مدیریت اقتصادی خانه در برابر حضور زن در منزل است. زن هیچ تکلیفی به کسب درآمد ندارد و اگر هم درآمدی کسب کند به هیچ وجه الزامی به خرج کردن آن در امور جاری زندگی ندارد. این یک موازنه حقوقی است. زن می پذیرد که در خانه ی مردی به عنوان همسرش حاضر باشد و مرد هم مکلف است که تمام مخارج زندگی او را اعم از خوراک، پوشاک، بهداشت و... بپردازد.

این موازنه در نظام های حقوقی دیگر صورت دیگری دارد. مثلا زن در فرانسه فقط واجب النفقه نیست. بلکه مرد هم واجب النفقه است! یعنی زن و مرد شریک زندگی نیستند بلکه شریک تجاری و جنسی اند. این هم نوعی موازنه است. به این صورت که اجازه ی اشتغال زن بدست همسرش نیست در عوض واجب النفقه هم نیست. زن در فرانسه اصالتا یک کنشگر اجتماعی مانند مرد است. بنابراین درمورد شیوه ی همسری یا مادری ، خودش تصمیم می گیرد. از طرف دیگر او چون از طرف شوهرش پشتیبانی اقتصادی نمی شود همیشه با نگرانی از آینده اش ترجیح می دهد فرزندی نداشته باشد و به اشتغالشان بیش از مدیریت زندگی خصوصی شان متعهد باشند. مردها هم طبعا تصمیم می گیرند بجای ازدواج که آنها را به هر ترتیب به تعهداتی پایبند می کند، زندگی های غیرمتعهدانه با زنان را برگزینند. به این ترتیب طبق آمار در فرانسه غالبا بجای ازدواج ، کنکوبیناژ اتفاق می افتد. کنکوبیناژ نوعی زندگی زناشویی خارج از تعهدات حقوقی و مذهبی است. یعنی زن و مرد برای مدتی پارتنر های خود را انتخاب می کنند و نیاز های جنسی شان را برآورده می کنند و بعد هم مطابق تذوق و تنوع طلبی شان تغییرش می دهند. 

حرف هایی که گفتیم دو نوع سبک زندگی است؛ دریکی زن اصالتاً همسر و مادر است و بنا بر اقتضائاتی حضور اجتماعی اش مشابه مرد می شود، و در دیگری زن اصالتاً مشابه مرد یک کنشگر اجتماعی است با همان نقش ها، و نقش های اختصاصی و تخصصی زنانه را وا می گذارد.

ممکن است برخی ما را به واقعیت های امروز جامعه توجه دهند که مردان ایرانی هم مشابه مدل های فرانسویشان از زنان سوءاستفاده می کنند. نمونه های غیرمرغوب برای همه ی استدلال ها دردسر سازند. ولی نکته ی مهم این است اتفاقا همین نمونه های غیرمرغوب وطنی بیش از همه چیز ناشی از توسعه ی سبک زندگی غیر ایرانی متولد شده اند. بد نیست توجه کنیم که اتفاقا نمونه های غیرمرغوب بیش از دیگران طرفدار حضور پررنگ و بی قاعده ی زنان در نقش های مردانه و ترک خانه هستند. چون به این ترتیب زمینه ی سوءاستفاده های مردانه بیشتر فراهم می شود.

پ ن 1: اين موضوع را در رساله ي دكتري ام بطور مفصل مطالعه كرده ام. منابع هم همانجاست. انتظار نداريد كه همه ي بحثها و نمودارها و منابع را يكجا در يك متن وبلاگي بنويسم! نوشتم كه ان شاءالله سرآغاز يك تامل براي اهلش باشد.

پ ن 2: كلا از حالا به بعد هر از گاهي بخشهايي از رساله ام را بطور بسيار خلاصه منتشر مي كنم. موضوع اصلي رساله اتفاقا ناظر به حوزه سبك زندگي جوانان ايران معاصر است.

پ ن 3: لطفا در خصوص همين موضوع بحث كنيد نه موضوعات ديگر. طبعا من درباره ي موارد ضروري اشتغال زنان مثلا مشاغل خاص زنان يا زنان سرپرست خانوار يا ... حرف نزدم. حرفم اين است كه اشتغال زنان اصالت ندارد بلكه خلاف اصل است و دليل لازم دارد.

فقر و شكر

اگر دوران حكومت علي عليه السلام را ببينيد،


بخاطر جمهوري اسلامي خدا را شكر مي كنيد!



فقر چيز بدي است؛ خيلي بد. آنقدر كه اميرالمومنين مجبور باشد بخاطر كاستن درد آن شب ها كيسه ي خرما بدوش بكشد. يعني در چند قدمي دارالاماره ي علي كه عدالت مجسم است، كسان بسياري از فرط فقر به خاك بيچارگي نشسته اند، آنچنان كه به تكه اي نان راضي مي شوند و براي فرمانروايشان دعا مي كنند!
علي عليه السلام نامه اي را به مالك اشتر دادند تا مانيفست حكومت اسلامي باشد براي همه ي دوران ها؛ ولي همه مي دانند كه امپراطوري اسلام در زمان اميرالمومنين عليه السلام با همين مانيفست بسيار فاصله داشت. او بسيار مي كوشيد كه جامعه اش را بسازد ولي چقدر موفق بود؟!

پاسخ دردناك است: بسيار كم. مديران او ضعيف النفس هايي چون ابن عباس، زياد ابن ابيه و عثمان بن حنيف بودند كه با الگوهاي مديريت اسلامي بسيار فاصله داشتند. آنچنان كه علي مجبور باشد در پاسخ به مالك كه به انتصاب ابن عباس اعتراض كرده بود، پاسخ دهد كه مگر چه كسي ديگر را مي شناسي كه كار را به او بسپارم!

آنها كه تاريخ مي خوانند بخوبي مي دانند كه حكومت اسلامي امروز ايران بي شك با فاصله ي بسياري از حكومت اميرالمومنين و پيامبر صل الله عليه و آله موفقتر و پيشروتر است. همانطور كه امام(ره) در وصيت نامه شان فرموده اند: «من با جرات مدعی هستم كه ملت ایران و توده میلیونی آن در عصر حاضربهتر از ملت حجاز در عهد رسول الله - صلی الله علیه و آله - و كوفه و عراق درعهد امیرالمومنین و حسین بن علی - صلوات الله و سلامه علیهما - می باشند.»

آيت الله جوادي آملي حفظه الله هم در درس تفسير سوره ي انعام فرمودند اگر مردم از گراني ها نگرانند، دوران حكومت اميرالمومنين عليه السلام را ببينند تا بخاطر جمهوري اسلامي خدا را شكر كنند!

معناي اين متن اين است كه بخاطر اينكه ايرانيهاي امروز بهتر، رشد يافته تر و متدين تر از مردمان زمان معصومين هستند، اجرا و تحقق مانيفست حكومت داري علي عليه السلام شدني تر از زمان خود حضرات معصومين عليهم السلام است.

و فهميدن اينكه بايد «شكر» كنيم البته براي بسياري سخت است. چراكه مسلمان بودن اقتضائاتي دارد كه آنرا با رفاه سازشكارانه در تعارض و تضاد قرار مي دهد. انقلابي بودن و ماندن به معناي سازش ناپذيري با استكبار و پيگيري آرمان ها هزينه هايي دارد كه به مذاق كساني كه به رفاه و آسايش عادت كرده اند، سازگار نيست.


پ ن 1: بعضي ها از فرط آرمان گرايي  و بعضي ها هم از فرط بلاهت خيال مي كنند حكومت خوب و حكمراني متعالي يعني درست كردن كشوري كه در آن هيچ خلافي ارتكاب نيابد! با اين وصف نمي دانم چطور درباره ي مدينه ي زمان پيامبر ص يا كوفه زمان علي ع قضاوت مي كنند در حاليكه در آن دوران فقر بيداد مي كرده، فساد اقتصادي مثل ربا و رشوه فراوان بوده، فساد اخلاقي مثل شرب خمر و زنا و حتي زناي محصنه بيخ گوش دارالاماره و چند خيابان آنسو تر از خانه ي پيامبر ص هم اتفاق مي افتاده! يعني تاريخ نمي خوانند؟!

حتي در دوران عدالت مطلق امام زمان عج و حكومت مهدوي هم منافقان حضور دارند و فساد مي كنند. اين ذات زمين و دنياست.

چقدر و چطور نقد كنيم؟


بلدي عذر بتراشي؟!


روز دانشجو سال 1378(يعني اولين ترم دانشگاهي بعد از بحران 18 تير) در دانشگاه علم و صنعت برگزار مي شد. جلسه جنجالي خاتمي با دانشجويان در 16 آذر سال گذشته اش و ماجراي 18 تير باعث شد همه ي نگاه ها به اين جلسه ي دانشجويي باشد؛ اضافه كنيد بازداشت عبد الله نوري را.
قرار بود از طرف بسيج دانشجويي صبح بسيار زود برويم علم و صنعت تا جلوي جايگاه جا بگيريم. از اول هم ابلاغ شده بود كه شعار بدهيم: «خاتمي دلاور، پيرو خط رهبر!» شعار را بارها تكرار كرديم هرچند ار درون داشتيم منهدم مي شديم و از بيرون هم با فحش هاي ركيك جريان دانشجويي مقابل طرف بوديم.
اشتباه نشنيديد. بعد از 18 تير بسيج اين شعار را تكرار مي كرد تا به اصطلاح با دستهاي خودش خاتمي را به سمت دشمن هل ندهد!
اين خاطره وقتي يادم آمد كه عده اي كم عقل(با هدايت عده اي فرصت طلب كينه اي) قبل از هر اتفاقي به احمدي نژاد گفتند «بني صدر» و آنقدر لجاجت كردند و سرزنشش كردند كه او هم به وادي اشتباهات ديگران بيافتد. امام صادق عليه السلام مي فرمايد:«عذر برادرت را بپذیر و اگر عذری نداشت، خود برای او عذری بتراش.» حضرت علي(ع) ميفرمايد : «سرزنش زياد ي آتش لجاجت را شعله ور ميكند»
حالا رفتار بزرگ منشانه و اخلاقي امام(ره) و رهبري را با همه ي دولتمردان از ابتداي انقلاب تا كنون مرور كنيد. تا لحظه ي آخر چگونه برخورد كرده اند؟

پ ن 1: از اون لحاظ كه عده اي دوباره دوره افتاده اند و با مقارنه سازي هاي بعيد و شيطاني دارند سند جمع مي كنند كه فلان حرف احمدي نژاد در كنفرانس مطبوعاتي خطاب به آقا بود!
پ ن 2: مومن زرنگ است ولي شيطنت نمي كند. اينكه اخلاقي برخورد كنيم معنايش اين نيست كه نفهميم كي داره چيكار مي كنه... گفتم كه گفت باشم.

يك تذكر مهم:
بعد از فتنه كه خدمت حضرت آيت الله مصباح يزدي رسيده بوديم ايشان تذكري دادند كه همه ي ما را به فكر فرو برد. ايشان فرمودند: «در نقد آدم ها خيلي مراقب باشيد. اگر طوري درباره ي آنها حرف بزنيد كه در آينده ي دور هم وقتي مي خواهند به راه برگردند و اصلاح كنند، ياد حرف هاي شما بيافتند و از ترس سرزنش شما نيايند، شما مسووليد!»

به بهانهی اکران فیلم "بوسیدن روی ماه"

 

این یادداشت یشتر در زمان برگزاری جشنواره فیلم فجر منتشرشد؛ اکنون به بهانه ی اکران اکران این فیلم بانشر می یابد...

 

فيلم جديد اسعديان، «طلا» است يا «مس»؟!


همايون اسعديان، كارگرداني بود در رديف ساير فيلم سازان تا اينكه «طلا و مس» را در جشنواره ي بيست و هشتم رونمايي كرد. طبيعي است كه علاقمندان به سينما با تماشاي يك فيلم موفق و طلايي، تعريفشان را از فيلمساز تغيير مي دهند و از آن پس به انتظار مي نشينند تا اثر بعدي؛ «بوسيدن روي ماه» فيلم جديد اسعديان و منوچهر محمدي است. فيلمي كه پيش از هر چيزي ذهن امثال من را مي برد به فضاي دوست داشتني داستان «روي ماه خداوند را ببوس» اثر مصطفي مستور؛ هرچند بعد از تماشاي فيلم دريافتم كه نسبت روشني بين اين دو اتفاق وجود ندارد. به هر تقدير درباره اثر جديد كارگردان فيلم بياد ماندني «طلا و مس»، نكات زير به نظر مي رسد:


1. «بوسيدن روي ماه» همانند «طلا و مس» در يك خانه ي قديمي، با فضا و صحنه پردازي صميمي و بي آلايش اتفاق مي افتد. كل قصه قبل از هرچيز روايت دلمشغولي ها و دغدغه هاي مادرانه ي دو پيرزن است كه تا ميانه هاي فيلم دو خواهر تصور مي شوند، در حاليكه ايندو، مادر دو شهيدند كه... . روابط عاطفي صميمي و تماماً ايراني بين اعضاي خانواده، فرزندان و حتي اعضاي اين محله ي قديمي تهران، اتفاقي دوست داشتني، باور پذير و آرامش بخش است. بازي روان و باور پذير شيرين يزدان بخش در نقش احترام السادات به موفقيت اسعديان در پياده سازي اين فضا بسيار كمك كرده است. ايراني بودن «بوسيدن روي ماه» در تمام طول روايت حفظ مي شود و فيلم را از اين جهت مي توان در ادامه ي «طلا و مس» و البته نه به قوت آن، ارزيابي كرد.


2. «بوسيدن روي ماه» داستاني است كه براي مخاطبان حس روشن و غير قابل انكاري در همدلي و هم افقي با مادران شهيد فراهم مي كند؛ بي ترديد برخي سكانس ها، از جمله صبر رويايي مادر شهيد و مواجهه اش با خبر پيدا شدن پيكر فرزند شهيدش پس از بيست سال، فوران احساسات و حتي گريستن مخاطبان را موجب مي شود. فيلم از اين جهت مملو از احساسات صحيح، تعريف شده و مألوف اسلامي و ايراني است.


3. اسعديان در فيلم «بوسيدن روي ماه»، نگراني و دغدغه اي را كه برخي منتقدين درباره ي «طلا و مس» مطرح كرده بودند، قوت بخشيد. طلا و مس يك فيلم ديني و ايراني موفق بود، اما برخي در اين خصوص به نكته ي ظريفي اشاره كردند و آن اينكه عرفان و معنويت «طلا و مس» هيچ نسبتي با مسووليت هاي انقلابي برقرار نمي كرد. طلبه اي كه قهرمان قصه است، حداكثر انساني جوانمرد، متخلق و صبور است كه البته هيچ اثري از دلمشغولي هاي اجتماعي، سياسي و حضور در مختصات تاريخي در او ديده نمي شود؛ او يك «خوب خنثي» است. پرداختن به «خوب هاي خنثي» شايد در بادي امر چندان جاي گيرو گلايه نداشته باشد، اما وقتي در ارتباط با مفاهيم و معاني ذاتاً انقلابي ديده مي شوند، ناكافي، ناقص و حتي خطرناك اند.

قصه ي «بوسيدن روي ماه» درباره ي شهيد و شهادت و مادران شهيد است؛ اينها موقعيت ها و مفاهيمي ذاتاً انقلابي و سياسي هستند. تهي كردن مفهوم شهادت و خانواده ي شهيد از خصلت هاي سياسي و در عوض انباشتن آن از احساسات و عواطف صرفاً انساني، تقليل و تخريب اين جايگاه است. شهيد در اين قصه جواني است كه كاست هاي فرهاد و داريوش گوش مي كرده، عاشق شده و شر و شور بوده و همين.


4. نگراني اصلي درباره «بوسيدن روي ماه» پيوند دادن مفهوم شهادت و خانواده هاي شهيد به تم هاي تلخ و مايوس كننده است. پيش از اين در سينماي ايران به كرّات با تم «وضع خراب است» در فيلم هاي روشنفكرانه مواجه بوده ايم و اساساً فيلم هاي روشنفكرانه بدون نق زدن به وضع موجود و سياه نمايي و ابراز يأس از آينده اصلاً روشنفكرانه نمي شوند. اما شيفت دادن اين فضاي تلخ و مأيوس كننده به فضاهاي انقلابي بي شك اتفاق جديدي است. شفاف تر اينكه تصور كنيد بجاي يك از فرنگ برگشته يا يك بورژواي از همه جا بيخبر در فيلم هاي روشنفكرانه ي تقوايي و مهرجويي، اينبار در فيلم هاي اسعديان يك مادر شهيد از خرابي اوضاع و گرفتاري هاي زمانه حرف بزند. مادر شهيدي كه در خانه اش هيچ عكسي از امام(ره) يا رهبر انقلاب نيست و در عوض در كل فيلم با قطب منفي فيلم يعني كارمند جوان جاه طلب، كم فهم و بي حوصله ي بنياد شهيد –بخوانيد نماينده ي حاكميت متاخر در ايران- درگير است. كارمندي كه در كل سكانس هاي مرتبط با او زير عكسي از امام و رهبري در حال هم زدن چاي نبات است و دغدغه ي رسيدن به مراتب بالاتر او را از شنيدن درد دل هاي مادر شهيد باز مي دارد!

مادر شهيد در فيلم اسعديان ناچار است براي بيرون رفتن ماسك بزند تا هواي زمانه نفسش را تنگ نكند، اتوبوس سوار مي شود و هربار از كنار يك اتفاق تلخ همچون تصادف خونبار يك موتور سوار يا دعوا و جنجالي خياباني عبور ميكند، براي ديدن كارمند سابق بنياد شهيد كه بيست سال حرف او را شنيده و همدلانه كمكش كرده است به گورستان ماشين هاي فرسوده مي رود، جايي كه آقاي «مصطفوي»(!) به آنجا تبعيد شده است تا جلوي چشم نباشد و جايگاه او به ديگراني كه ديگر از جنس او نيستند رسيده است و... اينها استعاره هايي است كه اسعديان براي القاي انفكاك و نااميدي مادران شهيد از ايران امروز بكار مي گيرد. اضافه كنيد جملاتي چون «ما مال اين روزگار نيستيم» يا «ما هم بايد مثل ماشين هاي اسقاطي برويم توي دستگاه» از زبان مادر شهيد كه تاكيد اسعديان در رسيدن به مقصود خود است.


5. ترديدي نيست كه از خانواده هاي شهدا و ايثارگران و جانبازان هيچگاه آنچنان كه شايسته است قدرداني نشده و نخواهد شد، همچنين ترديدي نيست كه از مسوولين و نهادهاي اين حوزه نيز گلايه هاي جدي وجود دارد؛ ليكن ماجرا اينجا وارونه مي شود كه در بازي زمانه، خانواده هاي شهدا اتفاقاً همواره استوارترين و كم توقع ترين حاميان انقلاب بوده اند و آشكارترين نشانه هاي انقلاب اسلامي و حمايت از رهبري و نظام اسلامي در اينان پيداست و به سختي مي توان باور كرد كه در لفظ و احساس با جريان هاي روشنفكري واگرا با انقلاب اسلامي همداستان بشوند و يا مظلومانه و نااميدانه احساس كنند «انقلاب به دست نامحرمان افتاده است».

تامل برانگیز بودن «بوسيدن روي ماه» در كليد زدن گسست ميان خانواده هاي شهدا و حاكميت است. يعني القاي جدايي جدي ترين حاميان انقلاب از انقلاب و خطرناك تر اينكه هزينه ي القاي اين جدايي اينبار نه از جيب ژست هاي روشنفكرانه از نوع شعارهاي حقوق بشري يا فقدان آزادي بيان كه از عواطف و احساسات پردامنه و عميق در فضاي شهيد و شهادت پرداخته مي شود. به عبارت ديگر همايون اسعديان در «بوسيدن روي ماه» براي اولين بار دو قطبي خير و شر را در دوگانه ي خانواده ي شهدا و جمهوري اسلامي پردازش كرده است!

درباره يادداشت توهين آميز سايت عصر ايران



دفاع از پناهيان


و جمع كردن بساط تدريس دموكراسي در دانشگاه ها


چندي پيش حجت الاسلام عليرضا پناهيان در نشست هم انديشي مسئولان و اعضاي فعال سازمان دانشجويان جهان اسلام، با اشاره به جنبش وال استریت، دموکراسی را دروغی بزرگ خوانده و از دانشجویان خواسته است که اجازه ندهند سرفصل های دموکراسی در دانشگاهها تدریس شود. به همين مناسبت يك سايت خبري در يادداشت اولش با ادبياتي پر از طعن و متني پر از مغالطه سخنان پيش گفته را نقد كرده است. متن پيش رو نقدي بر اين نقد است:


1.    نخستين طعن و اتهام نويسنده ي اين يادداشت، بي توجهي و بي اعتقادي به قانون به عنوان يكي از خصيصه هاي «راست راديكال» است و خطاب آقاي پناهيان به دانشجويان ونه «از وزارت علوم و شورای عالی انقلاب فرهنگی و سایر نهادهای مربوطه» دليل اين ادعا عنوان شده است. اين مغالطه نياز به پاسخگويي ندارد چه اينكه در ميان بيانات امام راحل (ره) و مقام معظم رهبري خطاب هاي متعددي به دانشجويان و ساير اقشار وجود دارد درحاليكه به نظر مي رسد با اين استدلال بايد رهبري انقلاب فقط از مراجع قانوني مطالبه مي كردند. بطور مثال بياد بياوريد نامه ي تاريخي مقام معظم رهبري به تشكل هاي دانشجويي در آبان 81 را كه از دانشجويان مي خواهند در مقابل فساد ساكت نبوده و مطالبه گري را در سرلوحه برنامه هاي خود قراردهند؛ معظم له پس از مطالبه ي آرماني عدالت از دانشجويان «در كنار آن» از دستگاه قضا نيز پيگيري امور را مطالبه مي كنند. بنابراين بالا بردن مطالبات آرماني از دانشجويان يا عموم مردم طبعاً منافاتي با پيگيري امور از مراجع تصميم گيري، سياست گذاري يا قانوني نداشته و بلكه در يك نظام مردم سالار تربيت عمومي مردم به عنوان زمينه هاي تحقق و پيگيري قوانين اتفاقاً ضروري است.


2.    دومين اشتباه نويسنده ي اين يادداشت خلط ميان مباحث كلاسيك سياسي و تشويق به ترويج فرهنگ دموكراسي خواهي امريكايي است. روشن است كه حساسيت جناب پناهيان و ديگر اساتيد متعهد چندان ربطي به تاريخ سياسي و يا آشنايي با آراء متفكران غربي ندارد كه ناظر به ترويج فرهنگ نسبي گرايي امريكايي و دروغ هاي پيچيده در الفاظ آكادميك است. صرف نظر از اين مغاطه معلوم نيست كه نويسنده ي يادداشت به بهانه ي دفاع از انقلاب اسلامي چگونه تذكرات مداوم مقام معظم رهبري را در اسلامي كردن علوم انساني و ابراز نگراني هاي جدي ايشان درباره ي محتواي غيراسلامي متون و سرفصل هاي رشته هاي علوم انساني را نشنيده اند يا نشنيده گرفته اند و مگر مهمترين انحراف در اين متون بخصوص متون و سرفصل هاي رشته علوم سياسي مربوط به القاء مطالب منقضي شده و تاريخ مصرف گذشته ي روشنفكران قرن هجده و نوزده غرب نيست؟ مگر شخص مقام معظم رهبري در نيمه دوم دهه ي هفتاد زماني كه كلمه ي «دموكراسي» از دهان رئيس جمهور رفرميست و همراهانش نمي افتاد، با صراحت رسانه ها را از بكار بردن اين لفظ منع نكرده و لفظ «مردم سالاري اسلامي» را جايگزين نكردند؟ و مگر امروز محقق و متفكر دقيق و قابل اعتنايي هست كه نداند چسباندن مفاهيم سابقه داري چون «دموكراسي»، «توسعه» و ... كه اقتضائات فلسفي و تاريخي روشني دارند، به پسوند «اسلامي» رفتاري بي منطق و پارادوكسيكال است؟ بنابراين نويسنده ظاهراً نه معناي دموكراسي را درست مي داند –كه آنرا «آرمان» معرفي مي كند- و نه از بنيادهاي فكري امام راحل (ره) آگاهي دارد كه ايشان را به استقرار نظام جمهوري اسلامي بر «دموكراسي» متهم مي كند. اين در نوع خود توهين بزرگي به امام راحل(ره) و جمهوري اسلامي است. 


3.    مغالطه ي ساده انگارانه ي ديگر اين يادداشت درباره ي مواضع ضد انقلاب است كه نظام اسلامي را غيردموكراتيك مي خوانند. در اين يادداشت آمده: « اگر دموکراسی این قدر منفور و نامطلوب است، پس کسانی را که بی مزد و مواجب، ایده غیردموکراتیک بودن نظام جمهوری اسلامی را تبلیغ می کنند و در این باره سخنرانی کرده و بیانیه منتشر می کنند، نه تنها نباید مجازات کرد بلکه باید پاداش هم داد!» عجيب است كه نويسنده نمي داند داعيه ي كسانيكه به آنها اشاره مي كند، استبدادي بودن جمهوري اسلامي و منكوب كردن آن دربرابر مدل امريكايي است و اتفاقاً درگيري ما دقيقاً با ساده انديشاني نظير همين نويسنده است كه بدون توجه به معناي دقيق الفاظ از آنها نابجا و جابجا استفاده مي كنند. جهل نويسنده اينجا آشكار مي شود كه پديده هاي سياسي روز را دقيقاً در پارادايم امريكايي تحليل مي كند و عبور از اين پارادايم را «جهل» مي داند و بجاي اشاره به اسلامي بودن جنبش ها مي نويسد: «الان که پدیده سیاسی "گذار به دموکراسی" در جهان رایج شده و دموکراتیک شدن حکومت ها، مساله ای اساسی در دنیای امروز است، پرهیز از تدریس متون مربوط به دموکراسی در دانشگاههای ایران، چه فایده ای دارد؟ آیا با "ترویج جهل" می توان گره ای از کارهای فروبسته گشود؟» بنابراين نويسنده ي اين يادداشت را توصيه مي كنيم به جملات شفاف رهبر معظم انقلاب دراشاره به وضعيت ناگوار روشنفكر زدگي و غرب زدگي در استفاده از علوم و تعابير مراجعه كنند. از جمله: «بسياري از مباحث علوم انساني، مبتني بر فلسفه‌‌هائي هستند كه مبنايش مادي‌گري است، مبنايش حيوان انگاشتن انسان است، عدم مسئوليت انسان در قبال خداوند متعال است، نداشتن نگاه معنوي به انسان و جهان است. خوب، اين علوم انساني را ترجمه كنيم، آنچه را كه غربي‌‌ها گفتند و نوشتند، عيناً ما همان را بياوريم به جوان خودمان تعليم بدهيم، در واقع شكاكيت و ترديد و بي‌‌اعتقادي به مباني الهي و اسلامي و ارزش‌هاي خودمان را در قالب‌هاي درسي به جوان‌ها منتقل كنيم؛ اين چيز خيلي مطلوبي نيست»*


4.    نكته ي ديگر اينكه نويسنده كه مدعي وفاداري به تعابير و ادبيات آكادميك است نمي داند جناب پناهيان و ديگر منتقدان دموكراسي را نبايد «راست» بخواند در حاليكه حتي دانشجويان دوره كارشناسي علوم سياسي هم مي دانند كه «راست» در معناي آكادميك و دانشگاهي اش –كه نويسنده خود را به آن پايبند نشان مي دهد- اتفاقا مدعي دموكراسي امريكايي است و نه منتقد يا مخالف آن. اين اشتباه ساده از اينجا ناشي مي شود كه امثال اين نويسنده نمي خواهند صورتبندي هاي جديد سياسي را بپذيرند و تلاش دارند در رفتاري تبليغاتي از خلط مفاهيم رايج ، بهره برداري سياسي كنند. وگرنه كيست كه نداند سالهاست تعابيري چون «راست» و «چپ» ظرفيت خود را در توصيف فضاي سياسي روز از دست داده اند و اين البته در مخالفت و نقد تند و شفاف كساني چون پناهيان نسبت به چهره هاي سنتي جناح راست كه از هم پيمانان اصلاح طلبان شده اند نيز آشكار است. 


5.    دست آخر به نظر ميرسد جملات توهين آميز پاياني اين يادداشت بجاي آنكه نياز به پاسخگويي داشته باشد نياز به توصيه ي اخلاقي دارد. اينكه يك نويسنده بي نام و نشان، يك استاد شناخته شده ي حوزه و دانشگاه را از «فضل فروشي» برحذر مي دارد و به «خموشي» توصيه مي كند و يك دغدغه ي دانشگاهي را با «بالا رفتن از نردبان قدرت» اشتباه مي گيرد، صرفا يك بي ادبي رسانه ايست كه نياز به توبه و حلاليت طلبي از طرف او دارد ونه يك پاسخ استدلالي و دانشگاهي.



*ديدار با جمعي از اساتيد دانشگاه‌ها، 8/6/88.

اللهم صل علي محمد و آل محمد


اين متن پيشتر به مناسبت توهين به  قرآن در امريكا منتشر شده بود.


«توهين به پيامبر»
؛ چرا در امریکا؟
 
1. «یهودیان برای رسانیدن پیام خدا به کل جهانیان انتخاب شده اند. یهودیان حامل برترین خونها در رگهای خود هستند. آنها فرزندان خدایند. ما مسیحیان در مقایسه با آنها بیگانه ایم. همانطور که در داستان "زن کنعانی" آورده شده است ما همچون سگانی هستیم که از خرده نانهای بر زمین ریخته اربابان خود ارتزاق می کنیم.»

سخن فوق را دانشنامه یهود (encyclopedia judaica) از قول مارتین لوتر نقل کرده است. مارتین لوتر بنیانگذار مهمترین انشعاب تاریخ در مسیحیت است: پروتستانتیزم؛  پروتستانتیزم هرچند در ابتدا به عنوان روشی اصلاح طلبانه در برابر مفاسد اخلاقی، اقتصادی و انحراف معرفتی کلیسای کاتولیک شناخته شد، لیکن به تدریج در گذر تاریخ پستوی معرفتی منحرف خودش را در چهره ی این انشعاب گسترده نشان داد.

2. پروتستانتیزم، مذهبی مطابق با نفسانیت مدرن و مورد توقع بورژواهای اهل تسامح قرن هفدهم اروپا بود. اینکه پروتستانتیزم چگونه در آن تاریخ و بدون وسایل ارتباط جمعی قابل اعتنایی با آن سرعت در اروپای دین گریز منتشر می شود خود از سوالهای معنادار تاریخ است. شاید یکی از دقیقترین پاسخ ها را باید در کتاب معروف ماکس وبر: «اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری» بیابیم. پروتستانتیزم، همان چیزی بود که اروپاییان خسته از کلیسا، در پناه آن، اومانیته و نفسانیت خودبنیاد خود را توسعه می دادند. دست کم هزار سال تکیه ی اصلی کلیسای کاتولیک بر زندگی زاهدانه و پرهیز از استکبار در منش و معرفت بود؛ اما مذهب جدید لوتر نسبتی با معانی ریاضت، قناعت و پرهیز نداشت. این همان دینی بود که بر تن فربه شده ی اومانیست های قرن هفده اندازه شده بود. بطور مثال در تاریخ آمده است که یکی از دلایل گسترش پروتستانتیزم در انگلستان، از علاقه‌ی پادشاه آن مملکت به زنی دیگر و ممنوعیت طلاق همسر اول در کاتولیسیسم نشأت میگیرد. «تامس مور» (نویسنده‌ی کتاب معروف "اتوپیا")، کشیش دربار، راضی نشده بود که حکم طلاق همسر اول را صادر کند. او جانش را بر سر مذهب کاتولیکش گذاشت. پروتستانتیزم راه حل رسیدن پادشاه به خواسته ی نفسانی اش بود. او اعلام کرد که پروتستان شده است و دستور داد که رعیت نیز چنین باشند! آنگونه که گفته اند پروتستانتیزم کم کم راه مبادلات اقتصادی همراه با ربا را نیز هموار کرد. روشی که منطبق با شیوه های یهودی بود ونه مسیحیت.

3. پروتستانتیزم از طریق پیوریتن های انگلیسی به امریکا راه یافت. در واقع امریکا تنها کشور جهان است که از همان ابتدا مبتنی بر تلقی پروتستانتیستی از مسیحیت تشکیل شده است. بر همین مبنا رشد سریع ثروت و گرایش شدید به اقتصاد و تجارت در این کشور قابل تحلیل است. چیزی که در یک نگاه فرهنگی «مرکانتلیسم» (کنّازی یا روح سوداگری) خوانده می شود. حساب امریکاییان از امریکای سیاسی جدا نیست. آنچه دنیای امروز به عنوان مدرنیته ی امریکایی می بیند و لمس می کند نسبت وثیقتری با یهودیت دارد تا مسیحیت؛ در قرآن آمده است که :

 «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذينَ أَشْرَكُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ قالُوا إِنَّا نَصارى‏ ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسينَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ» ؛ 

 اکنون برگردید و بار دیگر سخن مارتین لوتر را در ابتدای متن مرور کنید. پروتستانتیزم روشی برای توأمان مدرن بودن و متدین بودن است! این همان مسیحیتی است که یهود می پسندد و نامی بامسمّا بر آن نهاده است: "Judaizers" دوستداران یا بردگان یهود. این اتفاق هنگامی بشتر شگفتیمان را برمی انگیزد که بدانیم طبق اسناد تاریخی، دوران قرون وسطی دوران کینه ی عمیق مسیحیان نسبت به یهودیان بوده است. یهودیان تا آنجا منزوی و منفور بوده اند که ترجیح می داده اند در سایه‌ی امپراطوری اسلامی روزگار بگذرانند تا در آتش نفرت مسیحیان اروپا بسوزند. آورده اند که یهودیان فرزندان مسیحیان اروپا را می دزدیدند، آنها را عقیم می کردند و به عنوان برده به مسلمانان می فروختند!

4. حدود ده سال پیش پروفسور شون برن، کاردینال مشهور اتریشی به تهران آمد و در جلسه ای با حضور برخی علمای اسلامی به گفتگو نشست. شاید مهمترین جمله‌ی او برای من این بود که «امروز اسلام و مسیحیت درد مشترکی دارند؛ این مدرنیته است که هیچ تدیّنی را برنمی تابد» و او هنگامی که از غربت مسیحیت کاتولیک در دنیای معاصر می گفت صدایش می لرزید و لحن کلامش عوض می‌شد تا شاید از سوال‌های مکرر ما راجع به اینکه بالاخره مسیحیت دین حق است یا اسلام، رها شود. امریکای امروز نسبتی با مسیحیت سنتی کاتولیک ندارد. دقیقتر آن است که بگوییم نسبتی با دین ندارد. امریکاییان دین خود را دارند. تلقی یهودیزه شده ای که تمام رفتارهای چند ده سال اخیر دولتمردان‌شان را موجه جلوه می دهد. حساب امریکایی ها را نمی توان از دولت امریکا جدا کرد. هر چند بسیاری از امریکایی ها امروز در عالم ابسورد خود از هرگونه دینداری قابل ملاحظه ای بی بهره اند لیکن با یک نگاه دقیق‌تر می توان این بی دینی و تعصب بخشی دیگر از امریکایی های انجیلی را توأمان ناشی از همین تلقی یهودیزه شده از مسیحیت دانست. امروز شورای ملی کلیسا (NCC) طبق گزاره های کلیسای انجیلی، حاکمیت یک دولت یهودی بر اورشلیم را مقدمه ای برای ظهور دوباره ی ماشیح(مسیح) می داند و این گزاره نوعی تعهد سراسری برای امریکایی ها برای حمایت از صهیونیسم و کینه توزی علیه اسلام است.

5. «قرآن سوزی» يا توهين به پيامبر رفتاری متناسب با مسیحیت نیست. این رفتار خاصیت دین امریکایی است. خشونت گرایی، کینه توزی و انتقام در مواجهه با اسلام و مسلمانان خصلتی صهیونیستی است و نه دینی. اما با مقدمات پیشین اکنون بهتر می توان تحلیل کرد که چرا این اتفاق در دنیای پروتستان امریکا وبه دست بردگان یهود می افتد و نه به دست مسیحیان واقعی. اما هر چه باشد تجلی این کینه توزی و حس انتقام در یک نگاه تاریخی و تمدنی معنای عربده کشی پهلوان زمین خورده ای دارد که برای پنهان کردن ضعف اش فریاد می زند. برای دریافت بهترین تحلیل در خصوص این نگاه تاریخی به افول آخرالزمانی غرب و امریکا، رجوع کنید به نگاه حکیمانه ی سید شهیدان اهل قلم، شهید سید مرتضی آوینی به جنگ خلیج فارس در دهه‌ی نود.

 

گلادياتور


وقتي شهوت پرستان بي مايه به فرمانروايي مي رسند؛


آيا روم دوباره نابود مي شود؟!


«روم» نماد تمدن اومانيستي غرب جديد است. «گلادياتور» فيلمي است كه يكي از مهمترين برش هاي تاريخي را در تحليل علل سقوط روم باستان به عنوان موضوع انتخاب كرده است: روم از سزار فيلسوف كه دغدغه ي شكوه و عدل دارد به دست جاه طلباني بزدل و شهوت پرست مي افتد. فرزند سزار، جواني است كه به گفته ي پدرش از تمام خصلت هاي لازم براي فرمانروايي بي بهره است؛ او دست آخر سزار را مي كشد و بر تخت او مي نشيند...

چرا هاليوود در آغاز هزاره سوم چنين فيلمي را روانه ي بازار مي كند؟
گلادياتور فيلمي است كه نارضايتي متفكرين غربي را از جانشيني عده اي انسان كوچك و بي مايه بجاي بزرگاني با اراده هاي بلند، فرياد مي زند و از میان رفتن فضیلت های انسانی را روایت میکند. دهه هاي اخير دهه هاي سياستمداران بي مايه و بي همت و جاه طلب است كه با بي كفايتي خود جهان را به محاق مي برند: ميتران، بلر، بوش، كلينتون، ساركوزي، برلوسكوني و ... بجاي روزولت، كندي، مارشال دو گل، چرچيل و... .
سردمداران غرب جديد، شكوه مدرنيته را با بي لياقتي شان تباه مي كنند و ديكتاتوري لوكس و متظاهرانه را جانشين شعار «دموكراسي براي همه» مي كنند.

گلادیاتور روایتگر عصر فروافتادگی بشر در ورطه ی اصالت نفسانیات است. امپراطوری روم ابتدائا خود را میراث دار یونان باستان می دانست و بتدریج با گسترده کردن ابعاد نفسانی آن تمدن و از یاد بردن ابعاد حکمی، به عالمی متناسب با حیوانیت بشر بدل شد. در تاریخ از انحرافات جنسی، عیاشی های پردامنه، کشتار دینداران و سرگرمی های غیرانسانی مردمان روم باستان روایات شگفتی نقل شده است. روم نهایتا در برابر خداخواهی مسیحیانی که مخفیانه رو به تزاید بودند سر خم کرد و در سنه 498 میلادی رسما مسیحیت را به رسمیت پذیرفت.

ديالوگ هاي راسل كرو در نقش ماكسيموس كه وجدان بيدار تمدن است در نقد تباهي هاي اخلاقي ساكنان روم شنيدني است. او آنها را سرزنش مي كند كه چرا از خون ريزي لذت مي برند و ...


پ ن 1: البته اين فيلم با تحريف تاريخ اميدوارانه روم را عاقبت بخير ميكند! اين هم از اعجازات هاليوود است.
پ ن 2: پيشنهاد مي كنم حتما به تاريخ مراجعه كنيد و تباهي هاي اخلاقي ساكنان روم باستان را مطالعه كنيد. بسيار شبيه آنچيزي است كه امروز امريكا و غرب را فراگرفته. بخصوص روي كار آمدن سياستمداراني شهوت پرست و بي مايه كه بر آرمانهاي بنيانگذاران روم باستان مي خنديدند و...
پ ن 3: البته اين بحث در يك نوت مختصر جا نمي شود. در مقاله اي كه در كتاب «زمانه شناسي» منتشر كرده ام به آراء فلاسفه ي تاريخ مثل ابن خلدون و اشپنگلر در علل سقوط تمدن روم اشاره كرده ام. انتشارات دانشگاه امام صادق عليه السلام

ايران اسلامي بي نظير



*خشك مقدس ها با فرياد وااسلاما اعصابمان را بهم نريزند*


چند شب پيش توفيق داشتم نماز مغرب و عشاء را درصحن جامع رضوي اقامه كنم. جمعيت حاضر شگفت انگيز بود. اضافه كنيد انبوه جمعيت نمازگزار در صحن هاي ديگر حرم حضرت رضا عليه السلام را. نمي دانم در يك وعده ي نماز چند صد هزار نفر نماز جماعت اقامه مي كنند. هركس در بيست سال اخير مرتبا مشرف به آستان حضرت شده باشد افزايش باور نكردني زوار و شلوغي حرم را اذعان مي كند. راننده ي مشهدي با گلايه مي گفت سابق مي گفتيم سه ماه تابستان براي زوار بقيه ي سال براي ما مجاورها؛ ميگفت الآن هروقت سال كه مي روي حرم غلغله است.


مراسم دعاي عرفه، دعاي كميل هاي شبهاي جمعه، مراسم احياي شبهاي قدر، عزاداري هاي حضرت اباعبدالله و... سال به سال شلوغتر و با شكوهتر از قبل است. دهه هفتاد مراسم اعتكاف و عرفه و ... اصلا به چشم نمي آمد. سال گذشته يك ميليون نفر غالبا جوان معتكف مساجد شدند. گريه ي نوجوان هايي كه پشت درها مانده بودند و جايشان نشده بود را خودم شاهد بودم. درحاليكه زمان نوجواني ما اصلا نمي دانستيم اعتكاف چيست. عرفه ي پيشين چندين مسجد اطراف خانه مان را گشتم ولي جايي براي نشستن پيدا نكردم. حتي در مساجدي مثل مسجد شهيد بهشتي خيابان نبرد، مردم زير باران تا وسط خيابان ايستاده در مراسم دعا شركت كرده بودند. معنويت و تعظيم شعائر الهي سال به سال جلوه و جمال بهتري پيدا مي كند. اين نعمت بزرگ خداست... و شكرش واجب.


 وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ- الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ
و بى‏ ترديد خدا هر كه را كه او را يارى مى‏كند يارى خواهد كرد، همانا خدا نيرومند و شكست‏ ناپذير است - همان‏ها كه اگر آنان را در روى زمين تسلط و توان دهيم نماز را برپا مى ‏دارند و زكات مى ‏پردازند و (مردم را) به هر كار پسنديده وا مى‏دارند و از هر عمل ناپسند و زشت بازمى‏ دارند، و عاقبت همه كارها از آن خداست.


پ ن 1: حالا اشكال نكنيد كه درهمين مراسم بدحجاب ها هم هستند. اتفاقا اين تاييد حرف بنده است. مردم اكثريت مطلقشان مومنند هرچند در سبك زندگي هايشان انحراف هايي ديده بشه كه نياز به ترميم داشته باشه. آخر آيه ناظر به امربه معروف است ...
پ ن 2: وضع معنوي ايران نسبت به قبل ده ها بار بهتر شده و رشد كرده(البته آقا گفتند صدها بار بهتر شده) مراقب باشيد برخي خشك مقدس ها با فرياد وااسلاما اعصاب مان را بهم نريزند.

شام و شمشیر


 
وقتي شمشيرت را دير فرود مي آوري!



آدم كش هاي شام چه جور آدمهايي هستند؟!


«عبدالله بن خبّاب بن ارت»
از طرف اميرالمومنين علي عليه السلام، والي منطقه اي بود. در مسير، خوارج او و همسر باردارش را به اسيري گرفتند و با خود راهي ساختند. در نزديكي مسير يكي از خوارج با شمشير ضربتي بر خوكي وارد كرد. ديگران سرزنشش كردند كه چرا چنين كردي درحاليكه آن خوك متعلق به يك غيرمسلمان اهل ذمه است پس بايد حلاليت بطلبي و او چنين كرد.

در ادامه مسير دانه ي خرمايي افتاده بود كه يكي از خوارج آنرا برداشت و در دهان گذاشت بلافاصله ديگران سرزنشش كردند كه چرا چنين كردي در حاليكه صاحب مال را نمي شناسي پس بلافاصله دانه ي خرما را از دهان بيرون افكند!

عبدالله بن خباب كه چنين پرهيزكاري از خوارج ديد گفت «نگراني برما نيست و بر ما ظلمي نخواهد رفت»
در نهايت عبدالله را نزد بزرگانشان بردند. پرسيدند نظرت درباره ي ابوبكر و عمر چيست و او از سر تقيه آن دو را تمجيد كرد. سپس پرسيدند درباره ي كفر علي سخن بگو. او امتناع كرد. پس او را در كنار نهر سر بريدند؛ آنگاه شكم زن حامله اش را دريدند و جنينش را بيرون آورده و سر از تنش جدا كردند!

يكي از بزرگان خوارج كه برايشان خطبه مي خواند مردي بود بنام : «ذوالثديه» مرحوم علامه ي عسكري در كتاب«نقش ائمه در احياي دين» به نقل از تاريخ ابن كثير نقل ميكند كه سالها پيشتر از خلافت اميرالمومنين عليه السلام، ذوالثديه به پيامبر صلي الله عليه و آله اهانتي كرد. پيامبر در ميان اصحاب پرسيد «چه كسي اين مرد را كه خود را بهتر از پيامبر خدا مي داند، مي كشد؟»
ابوبكر برخاست اما او را در حال نماز ديد؛ بازگشت و گفت: «دوست نداشتم او را در حال نماز بكشم و شما از كشتن نمازگزاران نهي كرده ايد!»

سپس عمر برخاست. او را در سجده ديد و بازگشت. پيامبر پرسيدند چه كردي؟ عمر پاسخ داد: «او را ديدم درحاليكه پيشاني اش را براي خدا بر زمين نهاده بود دوست نداشتم او را بكشم!»

سپس علي عليه السلام برخاست. پيامبر فرمود اگر به او برسي او را خواهي كشت. اما ذوالثديه گريخته بود. پيامبر فرمودند اگر –ذوالثديه- كشته مي شد؛ در امت من اختلاف نمي افتاد.

پ ن 1: خوارج ماندند و ماندند و ماندند ... تا امروز؛ چون دو نفر زماني كه بايد كسي را مي كشتند، فرمان رسول خدا را بر زمين گذاشتند!
پ ن 2: فكر كنم ربط ماجرا براي كساني كه با سلفي هاي شام آشنا هستند، روشن است.
پ ن 3: عجب كتابي است اين كتاب مرحوم علامه عسكري. روحش شاد. نثارش فاتحه اي بخوانيد
پ ن 4: از آنجا كه گوگل به هيچ وجه اجازه نمي ده نوت هاي من داغ بشن براي اطلاع ديگران مطلب را ريشير كنيد.

در مطلب تامل كنيد. اصل ماجرا اينجاست كه عده اي در اجراي دستور پيامبر اهمال كردند. يعنب ظاهر نماز يك منافق اونها رو از اجراي حكم پيامبر بازداشت. ذوالثديه با توهين به پيامبر طبق دستور اسلام مهدورالدم بوده ولي اولي و دومي حكم پيامبر رو اجرا نكردند. اهمال در اجراي دستور دهها سال بعد فتنه ي بزرگي رو رقم زد... فاعتبر!

ترور اكانت!



گوگل طاقت نياورد...

ترور اكانت بمناسبت روز قدس!


نامه گوگل به من:
پس از بررسی نمایهٔ شما، به این نتیجه رسیدیم که برخی از محتواها (برای مثال، نوشتار، تصاویر یا نام) با خط مشی محتوا و رفتار کاربر یا خط مشی نام‌های Google+‎ مغایرت دارد. ...
درحالت تعلیق نمی‌توانید به طور کامل از سرویس‌های Google از قبیل Google+ ،Buzz ،Reader و Picasa استفاده کنید، ولی مانع استفاده شما از سایر سرویس‌های Google مانند Gmail نمی‌شود.
نمایهٔ شما مجدداً بازبینی خواهد شد و اگر با خط مشی‌های ما مطابقت داشته باشد، ما تعلیق را برخواهیم داشت. بازبینی معمولاً طی چند روز انجام می‌شود.
به خاطر هرگونه ناراحتی پوزش می‌طلبیم.



علتش روشن است. بمناسبت روز قدس چند نوت ضد اسرائيلي منتشر كردم... همين!

بنده هم به همين مناسبت از همه مخاطبانم در گوگل عذر ميخواهم!


از ادبيات پايداري تا سينماي انقلابي



هيچكس نمي تواند انكار كند تكنيك سينما پس از انقلاب رشد كرده است.
سينماي حاتمي كيا زبان بين‌المللي ندارد.
اگر حساب كنيم كه سالي هفتاد فيلم در سينماي ما ساخته مي‌شود كه خيلي هم هست و اگر تصور كنيم كه حدود بيست و پنج فيلم در بخش مسابقه جشنواره‌اي فجر شركت مي‌كنند كه به لحاظ تكنيك و محتوايي دست بالاهاي سينمايي ما هستند، شما به زحمت مي‌توانيد يك دهم، فيلم خوب قابل توصيه به مردم معرفي كنيد. مثلاً بگوييد از هفتاد فيلم، اين هفت فيلم خوب است واقعاً به زحمت مي‌توان ده‌درصد سينما را به مردم توصيه كرد...



مقام معظم رهبري بحثي را در مورد الگوي پيشرفت مطرح كرده‌اند كه از اهميت خاص برخوردار است به نظر شما آيا مي‌توان براي سيماي انقلاب اسلامي الگويي مطرح كرد؟ اصلا سينما و انقلاب، در اين 30 سال ماهيتا به درد هم خورده‌اند يا با هم تناسب داشته‌اند يا نه؟ و اگر نه چرا و چه بايد كرد؟
 
يامين پور: ببينيد صحبت كردن درباره الگو در حوزه هنر يك ايراداتي دارد الگو پروژه است اما هنر و حوزه‌هاي فرهنگ به طور عام جوششي است و نبايد تبديل به كليشه شود هر گاه يك هنري بر اساس عادت و كليشه رخ بدهد ديگر يك امر ناب و يك امر فاخر هنري نيست براي همين نمي‌شود از اين تعابير در فرهنگ و هنر استفاده كرد يعني نمي‌توانيم بگوييم يك فيلم سينمايي متناسب يا در خور سينماي انقلاب اسلامي چه شكلي است و يا چه شكلي ساخته مي‌شود اگر اين گونه بود دستورالعمل‌ مي‌نوشتيم و از رويش مي‌ساختيم هنر اين نيست ولي مي‌توانيم نقد كنيم يعني فيلم هايي كه ما ديديم نسبت‌شان با انقلاب اسلامي چيست؟ آن چيزي كه روشن است اين است كه ما اسلام و انقلاب اسلامي را فاخرترين معاني و مفاهيم تلقي مي‌كنيم و طبعا يك اثر هنري متناسب با اين مفاهيم و معاني بايد واجد همين ويژگي‌ها باشد.
 
كسي ترديد ندارد كه انقلاب اسلامي مرزهاي هنر را شكافته و باعث احياي ژانرها و انواعي از هنرهاي در حا احتضار بوده است به عبارت ديگر انقلاب اسلامي يك جان ديگري به انواع هنر بخشيده است به خصوص به بعضي از هنرهايي كه گفته مي‌شد انقلاب اسلامي با آنها تناسبي ندارد مثل سينما.
 
خود سينما بعد از انقلاب يك تحول جدي پيدا كرد و هيچ كس نمي‌تواند ادعا بكند كه سينماي بعد از انقلاب ضعيف‌تر از قبل از انقلاب است و حتي هيچ كس نمي‌تواند انكار بكند كه سينماي انقلاب اسلامي باعث ظهور نسل سينماگران حرفه‌اي و تكنيك‌شناش شده كه كار خود را خوب بلدند نكته ديگري كه نمي‌توان انكار كرد و بايد تاكيد كرد كه اين روند رو به رشد سينماي انقلاب اسلامي متوقف نشده است يعني جبهه فرهنگي و فكري انقلاب اسلامي رويش‌هايي داشته كه هم مثال زدني است و هم اميدواركننده در بعضي از حوزه‌ها طبعا ما رشد بهتري داشته‌ايم و در بعضي حوزه‌ها هم رشد كمتر مثلا رشد حوزه ادبيات و شعر پس از انقلاب اسلامي خيلي قابل ستايش است
 
و مي‌توان گفت اصلا فصل جديدي در ادبيات داستاني باز شده است چهره‌هاي شاخصي كه به هيچ وجه پيش از انقلاب نمونه‌هاي آنها را نمي‌توان يافت يعني شما نسل سومي‌هايي را مي‌بينيد كه به خوبي ادبيات  شعر را مي‌شناسند به خوبي هنر را مي‌شناسند و در بعضي از زمينه‌ها قدرتر از اساتيد خودشان هستند يعني اين طور نيست كه در ادبيات و هنر، امروز حسرت امثال سهراب سپهري و سلمان هراتي و قيصر امين‌پور را بخوريم اين  رويش‌ها خيلي خيره‌كننده است در سينما هم مي‌توان سينماگراني را مثال زد كه در واقع نمايان گر همين رويش‌ها و رشدها هستند حتي سينماگرهايي كه فيلم مي‌ساختند يعني متولد شده در فضاي پيش از انقلاب هستند پس از انقلاب چهره‌اي حرفه‌تر ازخودشان را به نمايش مي‌گذارند براي مثال شما مقايسه بكنيد سينماي مهرجويي را پيش و پس از انقلاب هيچ كس نمي تواند انكار كند كه داريوش مهرجويي به عنوان يك سينماگر حرفه‌اي كه ممكن است چندان هم مطلوب جبهه فكري و فرهنگي و هنري انقلاب اسلامي نباشد امروزه خيلي بهتر فيلم مي‌سازد و در واقع فيلم‌هاي حرفه‌اي اش براي پس از انقلاب است.
 
ولي اينها باعث نمي‌شود تا ادعا كنيم كه سينما يا ديگر حوزه‌هاي هنري در قواره يا برازنده انقلاب اسلامي است سينماي ملي ما در حال حاضر نه تنها در قواره انقلاب اسلامي نيست بلكه خيلي دچار جاماندگي و عقب‌افتادگي مي‌باشد امروزه بخش عظيمي از توليدات سينماي ما رسما توليدات لغو و سخيف است و در شان اهداف انقلاب اسلامي و اهداف اخلاقي ما نيست و در واقع هيچ حرفي براي گفتن ندارد.

شما گفتيد كه سينما بعد از انقلاب رشد داشته است. اين را از كجا مي‌گوييد؟ اصلا موضوع بحث ما همين است چه معيارهايي براي ارزيابي سينماي انقلاب اسلامي وجود دارد كه با آن مي‌توان رشد يا عقب‌ماندگي سينما را بررسي كرد؟

يامين پور:
سينما حوزه كشف  است شما با يك مقوله‌اي مواجهيد كه خودش را نسبت به اخلاق و نسبت به دين متعهد نمي‌داند و حالا شما مي‌خواهيد اين تعهد را سنحاق بكنيد به اين مقوله بسيار پيچيده در حالي كه سينما علي‌الظاهر ذاتا غريب است با اين مفاهيم اين كار را كردن مخصوصا در حوزه سينما كار بسيار دشواري است متفاوت است با ساير حوزه‌هاي ديگر مثل ادبيات چرا كه ادبيات ذاتا ظرفيت دربرگيري مفاهيم اخلاقي و معنوي و ديني و انقلابي را دارد وقتي از حوزه ادبيات وارد حوزه‌ هنرهاي تجسمي مي‌شويم كار كمي دشوار مي‌شود ولي شما همچنان مي‌توانيد اني ظرفيت را تا حدودي ايجاد كنيد كما اينكه ايجاد كرده‌اند ولي وقتي وارد حوزه هنرهاي نمايشي مي‌شويد مي‌بينيد كه هيچ سابقه‌اي وجود ندارد يعني سينما را غرب با اهداف ديگري توليد كرده است و دقيقا هما ماموريت‌هايي كه غرب در توليدش در نظر داشته است را داراست.

حالا شما مي‌خواهيد از يك چنين مركب رام نشده‌اي باري را بكشيد كه تا حالا سابقه‌اش را نداريد كسي اين كار را كرده باشد ولي وقتي اين اتفاق مي‌افتد ديگر بايد در عرصه هنر اين را به رسميت بشناسيد و اين اتفاق بعد از انقلاب افتاده است يعني سينما براي ما مديومي بوده براي انتقال مفاهيم انقلاب اسلامي چه در داخل مرزها و چه در خارج ما سينماي دفاع مقدس داريم و سينماي دفاع مقدس سينمايي بوده است كه حماسه را تبليغ كرده است براي مردم و ژانري بوده است كه احساس ازخودگذشتگي و ايثار را به مردم منتقل كرده است.
 
بله شما مي‌توانيد بگوييد كه اين فيلم يا آن فيلم اين فيلم‌نامه يا آن فيلم‌نامه اين فيلمساز يا آن فيلمساز ضعيف است يا قوي است ايرادي است كه مي‌شود به يك كتاب گرفت به يك ساختمان گرفت ولي توليد چنين ژانري و موفقيت نسبي‌اش را نمي‌توانيد دست كم بگيريد به خصوص وقتي نمونه‌هاي اعلايي از اين ژانر ساخته مي شود نمونه‌هايي كه مثلا شهيد آويني را ذوق زده مي‌كند مثل مهاجر، مثل ديده‌بان، اينها نمونه‌‌هاي اوليه سينماي حرفه‌اي دفاع مقدسي است سينماي دفاع مقدس ما در دهه شصت آغاز اين ژانر است اما سينماي دفاع مقدس ما در دهه هفتاد يك سينماي بالغي است كه حتي خودش وزن‌هايش را مي‌كشاند به حوزه‌هاي جانبي جنگ از سال‌هاي 75 تا 80 اين سينما هويتش عوض مي‌شود و در جشنواره‌اي سي‌ام به بلوغ مي‌رسد.

شما الان نمونه‌هاي اعلايي داريد كه مي‌توانيد به جهان ارائه‌شان بكنيد.

يك ايرادي كه به سينماي «حاتمي كيا» مي‌گيرند اين است كه سينماي حاتمي كيا زبان بين‌المللي ندارد.

مثلاً سينماي «اوانگارد»، «مجيد مجيدي» را مي‌شناسد نمي‌گويم «عباس كيارستمي» را هم مي‌شناسد.
 
نسل جديد سينماگران انقلاب اسلامي را دارم عرض مي‌كنم. فرانسه «مجيدمجيدي» را مي‌شناسند اما حاتمي‌كيا را نمي‌شناسند. چون سينماي حاتمي كيا علي‌الظاهر مصرف داخلي دارد. به بلوغ رسيده است ولي مصرف داخلي دارد. زبان بين‌المللي ندارد. بله، نبايد «روبان قرمز» حاتمي كيا را با فيلم مهاجرش مقايسه كرد چرا كه ظاهراً فيلم روبان قرمز مي‌تواند زبان بين‌المللي داشته باشد.

دوستي دارم كه تحصيل كرد‌ه‌اي سينما در فرانسه است. موضوع پايان نامه‌اي فوق ليسانسش «بررسي سينماي حاتمي‌كيا» بوده است اساتيد راهنما و مشاور ايشان، اغلب حاتمي‌كيا را نمي‌شناختند و وقتي ايشان توصيف مي‌كند كه حاتمي كيا محبوب‌ترين فيلم ساز در ايران است و يكي از بهترين كارگردان‌هاي ايران مي‌باشد، تعجب مي‌كند كه چرا ما تا به حال با او آشنا نشديم.
 
ايشان براي من تعريف مي‌كرد و مي‌گفت كه در جلسه دفاعيه‌اي من، تنها فيلمي از حاتمي‌كيا كه توانست زبان خودش را ارائه كند.
 
روبان قرمز بود و فيلم سازهاي «فرانسوي» گفتند كه روبان قرمز يك زبان «سمبليك» دارد و اتفاقاً زبان سمبليك اين فيلم را يك زبان قوي و قابل ارائه، ارزيابي كردند.

ما ديديم كه خود حاتمي‌كيا هم به يك تحولي رسيد البته جداي از آثار بعدي‌اش. اين چيزي از ارزش‌هاي روند رو به رشد سينماي ما كم نمي‌كند.

چيزي هم از روند رو به رشد توليد سينماگران ما كم نمي‌كند شما از سه، چهار تا سينماگر معدود و محدود و چند تا اسم، تبديل مي‌شويد به چندين و چند اسم. يعني اگر يك سينماگري به پايان خطش مي‌رسد و تمام مي‌شود مثل عباس كيارستمي- چندين و چند سينماگر هستند كه مي‌توانند جايگزين او باشند.

شايد هيچ كس از «همايون اسعديان» انتظار نداشت كه فيلم طلا و مس را بسازد شما ببنيد همايون اسعديان چه طوري شروع كرده بود در اول دهه هفتاد دستيار ايرج طهاسب بود در فيلم كلاه قرمزي مي‌توانيد انتقاد كنيد كه اين بخش از فيلم نامه حفره دارد و يا ضعيف است.

اما به نظر من طلا و مس در فيلم سازي كشور ما يك تحولي است پرداختن به مقوله‌اي دفاع مقدس، پرداختن به مقوله‌اي زن، پرداختن به مقوله‌اي روحاني و روحانيت و پيچيده‌تر شدن مقوله‌هاي اجتماعي سينماگران. اين‌ها به نظر من معيارهايي است كه سينماي ملي ما را نشان مي‌دهد هر چند كه سينماي رقيب هم، سينماي سخيف و يا سينماي حرفه‌اي غيرمتناسب با انقلاب اسلامي هم، هم طراز سينماي حرفه‌اي ارزشي ما رشده كرده است اين را هم كسي نمي‌تواند انكار كند و نمونه‌ها و نمادهايي دارد كه شما مي‌توانيد ببينيد.

با توجه به مطالبي كه گفتيد اين برداشت مي‌شود كه شما معيارهاي ارزيابي سينماي انقلاب اسلامي را فقط معيارهاي محتوايي مي‌بينيد در حالي كه بحثي داريم تحت عنوان عرصه‌اي هنر تكنولوژيك يعني جداي از بحث محتوا، در سينماي انقلابي، بايد تكنيك را هم شكافت و به تكنيك فيلم سازي اسلامي رسد، نظرتان در اين باره چيست؟
 
يامين پور: من اين معيارها را فقط محتوايي نمي‌بينم، اصلاً شما نمي‌توانيد سينما را فقط محتوايي ارزيابي كنيد، مقوله‌هاي ارزشمند و متعلق به دايره‌اي مفاهيم انقلاب اسلامي و ديني، مفاهيمي نيستند كه بتوان سطحي با آن‌ها مواجه شد. مگر در سينماي دهه شصت ما به اين مفاهيم پرداخته نمي‌شد.

وقتي من مي‌گويم كه سينما رشد كرده، منظورم اين نيست كه مثلاً چند تا روحاني در يك فيلم نشان مي‌دهند و يا چند تا شهيد نشان مي‌دهند من شيوه پرداختن به اين مفاهيم مدنظرم است.

اتفاقاً تكنيك سينماي ديني ما تكنيك سينماي انقلابي ما، متحول شده و نو شده. بله.

بعضي‌ها عقب مانده‌اند مثلاً «گلوگاه شيطان» را من يك فيلم «دهه‌اي شصتي» مي‌دانم نه يك فيلم دهه هشتادي. فيلمي كه در جشنواره «بيست و نهم» اكران شد.

ولي به نظر من فيلم نامه‌اش و شيوه پرداخت قصه‌اش با اينكه از تكنيك جديد بهره‌مند است، در حد دهه‌اي شصت باقي مانده است من «گلوگاه شيطان» را رشد در سينماي دفاع مقدس نمي‌دانم.

فيلم امسال آقاي شيخ طادي چطور بود؟

يامين پور: «روزهاي زندگي» و «ملكه» فيلم‌هاي قبال اشاره‌اي هستند، كه اوج گيري سينماي دفاع مقدس ما را نشان مي‌دهند البته در مورد روزهاي زندگي از من سئوال نكنيد، من فيلم را كامل نديده‌ام. راجع به فيلم‌هاي ديگري مي‌توانيم صحبت كنيم مثلاً مي‌توانيم ملكه را نشانه‌اي اوج گيري و بلوغ سينماي دفاع مقدس بدانيم فيلمي كه دفاع مقدس برايش شعار و بهانه نيست، پيام‌هايش پيام‌هاي گل درست و شعاري نيست. در مورد اين فيلم‌ها مي‌توان صحبت كرد.

مي‌خواهم اين بحث را جمع بندي كنم به نظر شما آيا به طور كلي مي‌توانيم ادعا كنيم كه ماهيت سينما با ماهيت دين سنخيت دارد؟ آيا مي‌توانيم اين را محكم بگوييم؟

يامين پور: اين بحث يك بحث فلسفي است كه شايد من صلاحيت آن را نداشته باشم كه به صورت مستقيم به آن ورود پيدا كنم اما به عنوان كسي كه فيلم مي‌بيند و تحليل و نقد مي‌كند به شما مي‌گويم كه الان مي‌توان ادعا كرد سينما مديومي است كه مي‌توان با آن انقلاب اسلامي را معرفي كرد.

سينما مديومي است كه مي‌توانيم آن را در اختيار بگيريم. نشان داديم كه مي‌شود در اختيارش گرفت. نشان داديم كه مي‌توانيم فيلم خوب بسازيم.
 
نشان داديم كه اين اسب سركش را مي‌توان رام كرد. اين مي‌تواند در اختيار انقلاب اسلامي قرار بگيرد.

در واقع مي‌توانيم به عنوان يك ابزار تبليغ به سينما نگاه كنيم. منظورتان اين است؟

يامين پور: حتماً، حتماً اين ويژگي را دارد و البته اين كاري است كه سينما دارد انجام مي دهد امروزه ديگر سينما به تنهايي يك مبارز تمام عيار است عليه انحراف از اصل انقلاب اسلامي و انقلاب اسلامي نيز به تنهايي ظرفيت اين را دارد كه بخشي از آشفتگي سينما را جبران بكند و رو به سامان ببرد اين در اختيار انقلاب اسلامي است.

يك مقدار در مورد مولفه‌هاي سينماي انقلاب اسلامي جزئي‌تر بشويم مي‌خواهم راجع به مسئله تكنيك در سينماي انقلاب اسلامي يك بحث مختصري داشته باشيم مثلا بحث جذابيت در سينما فوق سينماي انقلاب اسلامي از اين حيث كه با چه ابزاري مخاطب را جذب مي‌كند با سينماي غربي چيست؟ يعني يك فيلم انقلابي چگونه مردم را جذب گيشه خود مي‌كند؟
 
يامين پور: دشواري سينماي انقلاب اسلامي همين است اصلا دشواري‌هاي ما در جنگ رسانه‌اي و جنگ فرهنگي و جنگ نرم همين است شيطان از ابزاري استفاده مي‌كند كه مقاومت مخاطبش را در هم مي‌كشند از ابزارهاي جنسي، غريزي از ابزارهايي كه تعهدي نسبت به تربيت مخاطب ندارد استفاده مي‌كند بله اگر اينها نبود كه شما اصلا نمي‌توانستيد از رشد سينماي ديني و انقلابي خوشحال باشيد بنابراين شما اصلا نمي‌توانستيد از يك ژانر متفاوتي صحبت كنيد
 
اين تفاوت‌هاست كه ما را ممتاز مي‌كند بله يك سينماي داريم كه عشق را نشان مي‌دهد ولي عرياني ندارد البته اينها را غرب هم تجربه كرده است اين طوري نيست كه شما فكر كنيد همه فيلم‌هاي غربي و همه فيلم‌هاي هاليوودي براي جذب مخاطب از جاذبه سكس استفاده مي‌كنند نه اين طوري هم نيست در يك سري فيلم‌هايشان اصلا زن ندارند مثلا فيلم رهايي از شائوشگ اصلا هنرپيشه زن ندارد اصلا جاذبه جنسي ندارد فيلم خوبي است فيلمي است كه فيلم‌سازها درباره‌اش حرف مي‌زنند بازي و فيلم‌نامه بسيار خوبي دارد اما بايد گفت كه محدوديت سينماگرهاي ما در استفاده از بعضي از جاذبه‌ها باعث شده است
 
كه آنها خلاقيت خودشان را در توليد محتوا و استفاده از تكنيك‌ها نشان دهند و اين اتفاقا خيلي براي مخاطب غير ايراني جذاب است بر خلاف آن چيزي كه ما تصور مي‌كنيم اين طور نيست كه مخاطب غير ايراني دائما به دنبال جاذبه‌هاي جنسي و رفتارهاي اروتيك و مفاهيم سخيف باشد مخاطب رسانه‌هاي خارجي غالبا از اين وضعيت خسته‌اند به خصوص جهان غير غربي جهان اسلام كشورهاي اسلامي‌اي كه بدون استثناء هيچ كدام‌شان ظرفيت توليد هنري به اندازه جمهوري اسلامي را ندارند
 
هيچ كدام از كشورهاي اسلامي نتوانسته‌اند كه با كشور ما در توليد آثار هنري و آثار سينمايي و امثال آن هماوردي كنند اين ما را شاخص مي كند و البته آنها هم علاقه نشان مي‌دهند به اين شيوه بيان هنري شما خودتان مي‌دانيد كه آي فيلم چقدر شبكه محبوبي شده است با اينكه آي فيلم از محصولات دسته چندم و غالبا متوسط به پايين استفاده مي‌كند سريال‌هايي كه ما به آنها نقد داريم اما چون سريال‌ها اغلب پاك است و از فضاي غربي ممتاز است موفق است. مخاطب احساس مي كند كه مي‌تواند با خانواده‌اش آنها را ببيند مي‌تواند خستگي‌هايش و اروتيك را آن جبران كند اين براي ما يك امتياز است.

به نظر شما بار جذابيت سينماي انقلابي بيشتر روي چه چيزي است؟
 
يامين پور: روي خلاقيت. خلاقيت در طراحي فيلم‌نامه‌.
 
يعني بيشتر وابسته به داستان است؟

يامين پور: روي قصه، به لحاظ تكنيك عرض مي‌كنم و به لحاظ محتوايي روي مفاهيمي كه خاص انقلاب اسلامي است يك سري مفاهيم است كه فقط براي ماست يعني هيچ كسي غير از ما نمي‌تواند ادعا كند كه من آنها را مي‌توانم ارائه كنم امتياز ماست و ما فقط مي توانيم درباره‌اش گفت‌وگو بكنيم مثلا روباط ميان فردي را آمريكايي‌ها هم مي‌توانند درباره‌اش صحبت كنند ژاپني‌ها هم مي‌توانند درباره‌اش گفت‌وگو بكنند آفريقايي‌ها هم مي‌توانند ولي يكسري مفاهيم هست كه فقط ما مي‌توانيم درباره‌اش صحبت كنيم مثل بعضي از مفاهيم ديني، معنوي و مردمي مثلا تلقي‌اي كه ما از دفاع مقدس داريم يك تلقي ممتاز است ژانر دفاع مقدس، ژانر جنگ نيست اين را شما مي‌دانيد كه سينماي دفاع مقدس با سينماي جنگ متفاوت است اين امتياز ماست.
 
يك معضلي كه در سينماي جمهوري اسلامي وجود دارد معضل مخاطب است اين را مي‌شود از روي ميزان فروش و گيشه فيلم‌ها خيلي خوب حدس زد به نظر شما اولا چه فكري بايد به حال اين مخاطب كرد؟ و در ثاني براي جذب مخاطب اصيل و مذهبي به سينما و استقبال از فيلم‌هاي انقلابي‌تر چه كار مي‌توان انجام داد؟
 
يامين پور: ببينيد، پاسخ خودتان را مي‌دهيد مخاطب انتخاب مي‌كند شما وقتي خوراك خوب نداشته باشيد مخاطب غذاي شما را پس مي‌زندشما مي‌دانيد كه سينما از حيث مخاطب تازه دارد شبيه ميانه‌هاي دهه هفتاد مي‌شود تقريبا از سال هفتاد و پنج به اين سو مخاطب به نوعي با سينما قهر مي‌كند و اصلا هويت سينما از حيث سينماي خانوادگي تغيير مي‌كند نوعي مخاطبان خاص سينما دايم كه سينما مي‌روند كه تعدادشان هم خيلي كم است و اصلا با ديگر مخاطبان قابل قياس نيستند
 
و اصلا سينما در كشور ما يك مديوم عمومي نيست يعني عموم مردم ارتباطي با سينما ندارند و هستند كساني كه در سال حتي يكبار هم به سينما نمي‌روند ضمن اينكه رقباي جدي‌اي نيز وجود دارد مثل سينماي خانگي. خيلي‌ها علاقه‌مندند يك فيلم سينمايي را تهيه كنند و با خانواده‌ درون خانه ببينند اين دلايل متعددي دارد يك دليلش را در واقع پيامي است كه سينما از خودش توليد مي‌كند و مي‌گويد كه من به درد چه كسي مي‌خورم واقعا اين گونه است كه اگر كسي چند بار به سينما برود و فيلمي متناسب با علاقه‌مندي‌هاي خودش و در واقع آشناي با ذهنيت خودش را نبيند ديگر به سينما نمي‌رود
 
علاوه بر اين ما ايراني‌ها خيلي عادت نداريم بيرون از خانه خوش بگذرانيم و بيشتر عادت داريم در داخل خانه خوش بگذرانيم اين‌ها دلايلي است كه بايد حالا شمرده شود براي اينكه چرا مخاطب سينما گاهي زياد مي‌شود گاهي يك دفعه شما مي‌بينيد كه مخاطب سينماي طنز ما سر به فلك مي‌كشد.

اين‌ها دلايلي است كه متخصصان امر فرهنگ و جامعه‌شناسان عرصه سينمايي بايد بنشينند و درباره‌اش تك‌تك صحبت كنند من همين‌طوري نمي‌توانم درباره‌اش تحليل بدهم اينها نياز به يكسري اطلاعات و نظرسنجي‌ها دارد ولي درباره خود مديوم سينما مي‌توان اين حرف‌ها را زد.
 
حالا يا يك عده‌اي مثل سلحشور، از تو مسجدها آمدند به سينما، يا اتفاقي وارد فضاي هنر و حوزه‌اي هنر سازمان تبليغات شدند و يا كنار آدم‌هاي ويژه قرا گرفتند.

ولي ساز و كار سازماندهي شه‌اي مشخصي براي تربيت فيلم ساز به آن معنا وجود نداشته است همين الان هم مثلاً «دانشكده‌اي هنرهاي نمايشي دانشگاه هنر» آن طوري كه ما ارزيابي كرديم و داريم مي‌بينيم، چندان تناسبي با انقلاب اسلامي و حتي دغدغه‌هاي ملي ندارد يك ارزيابي كه چند وقت پيش درباره‌اي پايان نامه‌هاي كارشناسي دانشجويان سينما- تئاتر دانشگاه هنر شده بود، نتايج فاجعه‌باري در پي داشت.

من خودم بخشي از اين فيلم‌ها را ديدم به هيچ وجه نمي‌شد تشخيص داد كه اين فيلم‌ها نتيجه‌اي چند سال تحصيل يك دانشجوي ايراني و مسلمان در يك دانشگاه اسلامي است.

خب ما در حوزه سازماندهي و تربيت فيلم‌ساز هم خيلي عقبيم به نظر مي‌رسد بايد به ساز و كارهاي موازي روي آورد و من سا زو كارهاي موازي را مفيد مي‌دانم يعني ساز و كارهايي كه خارج از اين هژموني غلبه دار هست و توسط جبهه فكري فرهنگي انقلاب اسلامي شكل مي گيرد و يا خود آدم‌هاي دغدغه مند صورت مي‌دهند.
 
غيررسمي است و غيردولتي و صرفاً به خاطر دغدغه شكل مي‌گيرد، شبيه حوزه‌اي هنري دهه شصت در حوزه‌اي ادبيات كه يك نسلي را تربيت كرد.
 
اين را قبول داريد كه اكثر مخاطبان سينما از قشر طبقه متوسط جديد هستند و عموماً هم غيرمذهبي‌اند؟
 
يامين پور: اين را مي‌شود گفت كه عموم مردم متدين انقلابي، مخاطب سينما نيستند، اين را مي‌توان گفت.

مي‌خواهم اين نتيجه را بگيرم كه با توجه به نوع اين مخاطب، حال الان سينماي انقلابي ما خيلي خوب نيست به نظر شما مي‌شود اين نتيجه را گرفت؟

يامين پور: بله، فيلم‌هاي شاخص و فيلم‌هاي خوب، تك نواخت‌هايي هستند در جريان سينماي ايران.

اگر حساب كنيم كه سالي هفتاد فيلم در سينماي ما ساخته مي‌شود كه خيلي هم هست و اگر تصور كنيم كه حدود بيست و پنج فيلم در بخش مسابقه جشنواره‌اي فجر شركت مي‌كنند كه به لحاظ تكنيك و محتوايي دست بالاهاي سينمايي ما هستند، شما به زحمت مي‌توانيد يك دهم، فيلم خوب قابل توصيه به مردم معرفي كنيد.

مثلاً بگوييد از هفتاد فيلم، اين هفت فيلم خوب است واقعاً به زحمت مي‌توان ده‌درصد سينما را به مردم توصيه كرد.

با اين بحث‌هايي كه شد آيا واقعاً سينما، با تمام هزينه‌هاي سرسام آواري كه براي آن شده است، توانسته است باري را از روي دوش انقلاب بردارد؟
 
يامين پور: دانشگاه مگر اين طور نيست؟ مثلاً شما با دانشگاه مقايسه كنيد ما چند هزار ميليارد تومان ساليانه خرج امر دانشگاه مي‌كنيم؟ ميليون‌ها نفر از جمله دانشجو و اعضاي هيئت علمي و اساتيد و كارمندان با اين مقوله درگير هستند.

دانشگاه چقدر بار از روي دوش انقلاب برداشته است؟ چقدر حل كرده است؟ تلويزيون چطور؟ روزنامه‌ها؟ سينما هم همين است ولي سينما بيشتر خودش را در آستانه نقد و تحليل و ارزيابي قرار مي‌دهد چون مردم تماشا مي‌كنند.

ولي شما مي‌بينيد كه مقام معظم رهبري رسماً نسبت به دانشگاه هم، چنين حرفي را بيان كردند. بله، سينما هم مانند ساير شئون تمدني بايد در اختيار انقلاب اسلامي قرار بگيرد، همان طوري كه دانشگاه بايد تمام و كامل در اختيار انقلاب اسلامي قرار بگيرد و هنوز هيچ كدام قرار نگرفته‌اند.

حالا مي‌خواهم وارد بحث چه بايد كردها بشوم شما گفتيد كه هنر و به تبع آن سينما، جوششي است و نمي‌شود با آن بخشنامه‌اي رفتار كرد، به عبارتي براي ساخت يك فيلم انقلابي به يك فيلم‌ساز انقلابي نيازمنديم، به نظر شما براي تربيت يك فيلم ساز متعهد و انقلابي چه بايد كرد؟

يامين پور: البته اين حرفي كه من زدم (كه هنر جوششي است و بخشنامه‌اي نيست) به اين معنا نيست كه نمي‌شود مديريت كرد.
 
بله با دستورالعمل و بخشنامه فيلم سينمايي نمي‌توان ساخت، اما مي‌توان مديريت كرد مي‌توان فضا را فراهم كرد و خدمات بهتري به فضاي انقلابي و ديني و معنوي ارائه نمود تا در آن فضا بتوا راحت‌تر به كار ادامه داد منظورم اين است كه سينما قابل مديريت است و نبايد اين تصور را كنيم كه ما در قبال اين موضوع منفعليم بله، مي‌توان سينماگر تربيت كرد، مي‌توان در حوزه‌اي آموزشي و تربيتي و در همه حوزه‌هاي هنري، ترتيبي داد و سينماگرها را در اختيار دين قرار داد.

صراط مستقيم سينماي ديني از مسير فيلم ساز ديني مي‌گذرد ساز  كار تربيت فيلم‌ساز در كشور ما مثل ساز و كارهاي ديگر دانشگاهي ماست.

«هژموني» و غلبه‌اي فرهنگي با فضاي انقلابي نبوده است ما اين ها را وارداتي تحويل گرفتيم يا واردات قبل از انقلاب است و يا واردات غرب.

سينما چيزي نبوده است كه در انقلاب متولد شده باشد و بخواهد بچه‌هاي خودش را تربيت بكند ولي انقلاب اين كار را كرد و يا لااقل در يك بخشي از سينما اين كار را كرد.

پس با اين حساب به نظر شما راه نجات سينماي ايران از كداميك از اين دو مسير مي‌گذارد، دولتي يا خصوصي؟ و به تبع آن سياست‌گذاري‌ها بيشتر بايد متوجه كدام قسمت گردد؟

يامين پور: آن خدماتي كه به شما گفتم دولت مي‌تواند ارائه دهد كه فضا را به سمت سينماي ديني بياورد، از اين دست است.

يعني ما نياز داريم كه جبهه فكري و فرهنگي انقلاب اسلامي، لجستيك داشته باشد حامي داشته باشد.
 فروش برود، پول در بياورد، ولي اصل ماجرا اين است كه هنر يك مقوله‌اي متعهد جوششي است و اگر ما تكيه كنيم به يك امر دولتي، براي كسي كه نخواهد اين ماجرا را به گردن بگيرد فايده‌اي ندارد. كما اينكه شما انبوهي از فيلم‌هاي سينمايي مي‌بينيد كه با سرمايه گذاري بنياد سينمايي فارابي درست شده يا با سرمايه‌گذاري شهرداري تهران ساخته شده است و يا با پشتيباني صدا و سيما، صدا و سيمايي كه روشن است سرمايه‌گذاري نظام است.

ولي آن كسي كه نخواهد گردن بگذارد به تعهد ارزشي و انقلابي خودش، نمي‌گذارد سريالش را مي‌سازد، به دين فحاشي هم مي‌كند.
 
فيلمش را مي‌سازد، تاييد شد، تصويب شده ولي به نظام هم فحاشي‌اش را مي كند البته من خيلي علاقه‌مندم كه سازمان سينمايي كشور- هم به معناي سازمان به عنوان يك ارگان، و هم به معناي يك جاي جديد التاسيس- برنامه‌ريزي بكند كه لااقل از بيت‌المال براي تضعيف فرهنگ انقلاب اسلامي و تضعيف دين، هزينه نشود.

كاري بكند كه فيلم‌ها با يك نظارت ابتدايي و با هزينه خود تهيه كننده، ساخته بشوند و بعد خودشان اگر عرضه‌اي اين را دارند كه فروش كنند، خب فروش كنند. دست آخر هم اين قدر ديگر ناراحت نمي‌شويم كه هزينه‌اي فيلمي را داده‌ايم كه روبروي ما ايستاده و به صورت انقلاب و به صورت دين آب دهن مي‌اندازد. اين دردش خيلي بيشتر است.

دل شكسته ي بيداري اسلامي

 اين يادداشت را حدودا سه سال پيش منتشر كردم. زماني كه عده اي در خيابان هاي تهران شعار «نه غزه نه لبنان» را راه انداختند. آن وقت ها فكر نمي كردم فقط چند ماه كافي است تا آخرين ميخ ها به تابوت حرمت شكنان بخورد و البته فكر نمي كردم كه فقط چند ماه مانده با خيزش عمومي جهان اسلام و البته تر فكر نمي كردم روند تحولات در دنياي امروزمان تا اين اندازه شتابان باشد...

بعد از اين يادداشت دوبار ديگر هم به لبنان سفر كردم. سفري كه انشاءالله اينبار ثمره اش يك مستند خواهد بود و اگر زمان ياري كند يك كتاب. اين يادداشت به مناسبت روز قدس مجددا منتشر مي شود.


دل شكسته بيداري اسلامي!

 

 اوایل دهه ۸۰ بود. ايران اوضاع خوبي نداشت. جريان روزنامه هاي زنجيره اي و سالگردهاي منافقانه ي 18 تير 78 در رسانه هاي منطقه با موزيانه ترين روش ها منتشر و برجسته سازي شده بود. رسانه ها تمام تلاششان را معطوف كاستن اقتدار فرهنگي ايران در جهان اسلام كرده بودند. عرب هاي امريكايي تمام ايران را در دانشگاه تهران خلاصه كرده بودند و وضع و حال اين دانشگاه هم كه معلوم بود.

در پاييز همان سال فرصتي دست داد تا ميهمان برادران حزب الله لبنان باشيم. لبنان هنوز شادمان از اخراج تحقيرآميز صهيونيست ها در معركه ي 2000 بود. اين اولين بار بود پس از اشغال بيروت در دهه ي هشتاد ميلادي كه هيچ اثري از ردّپاي كثيف آنها در لبنان باقي نمانده بود.

با يكي از جوانان حزب الله در كوچه هاي ضاحيه ي جنوبي بيروت قدم ميزدم و درباره ي مسائل ايران و لبنان با هم گفتگو مي كرديم. دانشجوي مهندسي مكانيك بود در دانشگاه بيروت. با حالتي متأثر از اوضاع داخلي ايران پرسيد. من از پاسخ طفره رفتم. برايم دشوار بود كه نگراني و ناراحتي ام را ابراز كنم. به او گفتم يك چيز را مراقب باشيد. ما از برخي اصولمان تنازل كرده ايم و علتش هم عافيت طلبي پس از جنگ تحميلي است. شما مراقب باشيد تا فرار صهيونيست ها را آغاز عافيت طلبيتان قرار ندهيد. خنديد و گفت حواسمان جمع است، ما هميشه در مبارزه ايم.

ظهر آن روز با سيد حسن نصرالله ديدار داشتيم. اولين بار بود كه او را مي ديدم و اولين بار كه عظمت و عمق اقتدار امام(ره) را درك مي كردم. گفتگويمان با سيد دو ساعت به طول انجاميد. در تمام مدت سخن گفتنش، اعتماد به نفس و نشاط معنوي در فضا موج ميزد؛ اما بحث به جايي رسيد كه همه براي فرار از شرم نگاه همديگر، سرمان پايين افتاد. عرق بر چهره ي سيد حسن نشسته بود و از اينكه ايران آماج وسوسه هاي امريكايي اصلاح طلبان قرار گرفته گلايه ميكرد. تكيه ي سيد حسن بر اين بود كه هرگاه كوچكترين مسأله اي در ايران بوجود مي آيد، كل جريانهاي مبارز و ضد اسرائيلي روحيه شان را از دست مي دهند. به ما توصيه ميكرد كه سعي كنيم نگذاريم ماجراهاي داخلي ايران دستمايه ي رفتن آبروي جنبش بيداري اسلامي در جهان بشود كه ضعف داخلي ايران مساوق تشديد فشارها بر مبارزان و آغاز دوباره ي كشتارهاست؛ و البته اين توصيه را نه يك رهنمود كليشه اي كه يك ضرورت تاريخي براي جهان اسلام مي دانست.

روز بعد با ... معاون اطلاعات عمليات حزب الله راهي اقليم التفاح شديم تا روند جنگ 2000 را برايمان شرح دهد. در تمام طول مدت بجاي پرداختن به اصل بحث با حالتي افروخته از امام خميني سخن مي گفت. از اينكه بدون تقليد از خميني لبنان هيچگاه زنده نمي شد، از اينكه نفس قدسي خميني بود كه ما را از فلاكت فرهنگي و سياسي درآورد و احيامان كرد، از اينكه شما ايراني ها نمي دانيد انقلاب خميني چه بود و چه كرد و ما البته بازهم سرمان را پايين انداخته بوديم.

روزهاي بعد ديدارهايي با اهل تسنن لبنان و فلسطيني هاي مهاجر و حزب عمل اسلامي اهل تسنن داشتيم كه همه ي بحث متأثر از اوضاع داخلي ايران و انتظار آنها از ما براي آبرو داري گذشت.

 سفرمان به لبنان با غصه هاي بيشماري تمام شد. باورم نمي شد كه اوضاع داخلي ايران تا به اين اندازه جنبش هاي بيداري اسلام را در منطقه متأثر كرده باشد. تازه دريافته بودم كه صدور انقلاب يعني چه و جايگاه ما به عنوان كانون انتشار بيداري اسلامي و استكبار ستيزي در جهاني كه آكنده از خودفروشي و استضعاف فكري است،‌ كجاست.

نمي دانم برادران مبارزمان در لبنان، فلسطين، مصر و... اين روزها چه مي كنند. براي آنها خميني به افسانه ها و اساطير پهلو مي زند. براي آنها خميني پيامبري است كه از 1400 سال پيش بر سينه ي سال هاي سياه امروز نازل شده است. اهانت به خميني براي آنها ... حتي تصور اينكه كسي بتواند در لبنان به خميني اهانت كند هم براي من محال است... اما در ايران!

روز هاي گذشته را در حسرت و تأسف و خون دل گذراندم و در غالب اوقات ذهنم پيش جوان هاي حزب الله بود كه همه شان عكس امام را بر ديوار خانه شان، جلوي آينه ي اتومبيل شان، توي مغازه هايشان، در ميادين شهر و در باور عميق شان نصب كرده بودند. حتي جوان هاي مسيحي شرق بيروت كه امام را مسيح دوباره اي براي زنده كردن جسد پر از رخوت جهان عرب و ايران و ايراني را موهبتي تاريخي مي دانستند.

رسانه هاي امروز چنديد برابر شده اند و كينه هاي ضد ايراني شان از چشم و زبانشان جاري شده است. ترجيح مي دهم الجزيره و العربيه و بي بي سي و ... را نبينم. تصاوير منافقان را چه كنم كه خود را خط امام مي نامند و با بردن آبروي انقلاب، تمام ميراث امام را در جهان اسلام به آتش كشيده اند. كاش مي شد اينان را ما خود محاكمه نكنيم. محاكمه شان را بگذاريم بر عهده ي فرزندان يتيم يمن و فلسطين و لبنان و ... آنها بهتر مي دانند منافقان و خائنان با اسلام و انسانيت چه كرده اند.

 

همچنين به مناسبت روز قدس:

https://plus.google.com/u/0/107100151494284088827/posts/6mp5fABxfPZ


مصاحبه با فارس- روز خبرنگار

خلاصه میزگرد خبرگزاری فارس با رفیعی، یامین‌‌پور و جبرائیلی

بایدهـا و نبایدهـای "خبرنگار انقلابی"و "رسانه آرمانگرا"

خبرگزاری فارس: در میزگرد خبرگزاری فارس درباره موضوعات مختلفی همچون وظیفه اصلی رسانه‌ها در جنگ نرم، نداشتن امتیاز روزنامه و خبرگزاری در کشورهای اسلامی، آماده نبودن خبرنگاران انقلابی برای تاکشوهای عربی و انگلیسی و عدم اعتماد به نفس رسانه‌های داخلی بحث و گفت‌و‌گو شد.

 فارس: به صورت شفاف بگویید به نظر شما خبرنگار انقلابی کیست و رسانه آرمان‌گرا کدام است؟

یامین‌پور: وقتی می‌گوییم انقلاب اسلامی یک پدیده است یعنی دست کم این را نسبت به پدیده‌های 100 سال اخیر مطرح می‌کنیم و اگر نه انقلاب اسلامی در درون یک رخداد است اما این پدیده و سرآمد بودن آن در نسبت با رخداد‌های بین‌المللی و امپریالیسم و استکبار و تحولات یکسویه جهان دوقطبی زمان انقلاب قرار دارد.

**یامین‌پور: رسالت خبرنگار انقلابی باید ناظر به فضای بین‌المللی باشد

خبرنگار انقلابی را می‌توان ناظر به فضای داخلی تعریف کرد ولی رسالت و ماموریت اول یک خبرنگار انقلابی باید ناظر به فضای بین‌المللی بسنجیم اینجاست که فکر می‌کنم شفاف‌تر بتوان این مسئله را نقد کرد و می‌توان حتی اعتراف کرد که خبرنگار و رسانه انقلابی آنچنان موفق که بشود مثال زد، نداریم البته وقتی نسبت‌سنجی می‌کنیم، می‌بینیم که خیلی جلو هستیم.

من می‌خواهم از پدیده‌ای نام ببرم؛ پیام انقلاب اسلامی سریعتر از آمادگی ما منتقل شده است یعنی ما پیش از آنکه برای صدور انقلاب اسلامی آماده باشیم، انقلاب اسلامی صادر شده است.

چند ماه پیش که من سفری به لبنان داشتم، دوستی لبنانی داشتم که به من می‌گفت الان دوستان تونسی من آلبوم موسیقی ایرانی می‌خواهند تا آن را به جوانان تونسی عرضه کنند یعنی شعر و ملودی عربی‌ می‌خواستند که با محتوای انقلابی آن را عرضه کنند. آیا ما چنین تولیدات فرهنگی داریم؟ آیا برای چنین روزی که جوانان انقلابی کشوری از ما یک آلبوم موسیقی بخواهند، فکری کرده بودیم؟  اینکه جوانان مصری از ما فیلم و سریال بخواهند، فکری کرده بودیم؟ من می خواهم بگویم که ما نسبت به مواضع انقلاب اسلامی دچار جاماندگی هستیم. نسبت به صدور انقلاب و پیام آن جا مانده‌ایم، باید به این امر اعتراف کنیم.

** کدام روزنامه عربی و انگلیسی ما در منطقه خاورمیانه تعیین کننده است؟

اتفاقا در حال حاضر این جنگ رسانه است ما که تسلیحات صادر نکردیم. کاملا این عملیات بر شانه رسانه است، رسانه و اهالی هنر باید پیشانی این اتفاق باشند اما اهالی رسانه ما نسبت به این پدیده دچار جاماندگی هستند. ما موسیقی و مجموعه بین‌المللی نداریم که ارایه کنیم. کدام روزنامه عربی و انگلیسی جمهوری اسلامی در منطقه خاورمیانه تعیین کننده است؟

**یامین‌پور: چند خبرنگار آمادگی تاکشوی عربی درباره سوریه را دارند

آیا مطبوعات ما به اندازه روزنامه‌های کویتی، قطری و لبنانی در منطقه موثر هستند؟ در حالیکه بازیگر اول منطقه جمهوری اسلامی است اما یک روزنامه بین‌المللی نداریم.

* فارس: چرا وضعیت اینگونه است در حالی که ما باید حرف اول را در حوزه رسانه بزنیم؟

یامین‌پور: انقلاب ما مفهومش عامتر و فراگیرتر از حوزه سیاستگذاری و دولت است. باید پرسید بچه‌ حزب‌اللهی‌ها و انقلابی ما چقدر آمادگی محاجه و تاکشوی عربی درباره مسائل و تحولات سوریه را دارند؟ آیا می‌توانیم  به اندازه انگشتان یک دست مرد جنگی مناظرات تلویزیونی به دنیا معرفی کنیم و بگوییم شما بروید عربی مناظره کنید. بقیه‌تان بروید مناظره آلمانی و انگلیسی کنید؟ خبرنگار انقلابی یعنی چه؟ پیام انقلاب را چگونه می‌خواهید منتقل کنید؟ آیا می‌خواهید در شبکه‌های اجتماعی و وبلاگ خود پست فارسی بگذارید؟ ما از این جهت دچار جاماندگی جدی هستیم و رفقای ما در جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی هرقدر در داخل انقلابی‌گری می‌کنند ولی زبان و منطق محاجه بین‌المللی ندارند.

آیا سینمای ایران یک سینمای بین‌المللی است که زبان خود را پیدا کرده؟ شما 3 فیلم در حوزه دفاع مقدس نام ببرید که زبان بین‌المللی داشته باشد؟ ابراهیم حاتمی‌کیا را در فرانسه که مهد سینمای جدید است، نمی‌شناسند. برخی از دوستان ما که در فرانسه به کنفرانس رفتند، می‌گفتند حتی اسم حاتمی‌کیا در فرانسه شنیده نشده است. آیا دلیل آن چیزی غیر از این است که فیلم‌های حاتمی‌کیا مصرف داخلی دارد و فضای حزب‌اللهی داخلی را ساپورت می‌کند. یک فیلم از حاتمی‌کیا در اروپا شناخته شده و آن هم فیلم روبان قرمز است چرا‌که زبان سمبلیک دارد.

** یکی جلوی آی‌فیلم را بگیرد!

تا دلتان بخواهد از کیارستمی، مجیدی و میرکریمی فیلم سراغ دارند و چرای این را باید زمانی دیگر به بحث گذاشت. پس می‌بینیم که سینمای ما هم بین‌المللی نیست. من یک زمانی وقتی شبکه آی فیلم راه‌اندازی شده بود، خیلی خوشحال بودم که در جهان عرب تبلیغ می‌کنیم اما با گذشت زمان احساس کردم یکی باید جلوی شبکه آی‌فیلم را بگیرد چراکه فیلم‌هایی پخش می‌کند که مصرف داخلی آن جامعه را مسموم می‌کرده و الان دارد دوبله عربی می‌شود. واقعا احساس می‌کنم الان به کشورهای عربی داریم تهاجم فرهنگی می‌کنیم.

البته شبکه آی‌فیلم مقصر نیست و آنها تولیدات تلویزیون را مصرف می‌کنند، خود آی‌فیلم ایده بسیار خوبی است که می‌شود از آن بسیار استفاده کرد و موفقیت نسبی و خوبی هم داشته اما اوج موفقیت آن زمانی است که فیلم یوسف پیامبر و مختار پخش می‌شود و اینها زبان‌های نسبتا بین‌المللی ما هستند و کار به جایی می‌رسد که می‌گویند تحولات شرق عربستان و بحرین به سریال‌ مختار ربط پیدا می‌کند. بالاخره توانستیم با یک ادبیات منطقی یک حرف بین‌المللی بزنیم!

** ما باید 10 حسن هیکل در عرصه خبر داشته باشیم

خبرنگاران، رسانه‌ها و هنرمندان ما بی تعارف نسبت به مواضع انقلاب اسلامی دچار جا ماندگی هستند و یکی از نشانه‌های آن این است که ما مطبوعات، تاکشو و آدم بین‌المللی نداریم. ما در حال حاضر باید 10 روزنامه‌نگار مثل حسن هیکل داشته باشیم اما کسی را نداریم که در این حوزه معرفی کنیم لذا وقتی چنین افرادی را نداریم، شبکه الجزیره و  العربیه جای آن را پر می‌کند. یک فردی داریم در رسانه که تخصص‌اش حوزه سیاست دولت است و ادبیات خوانده‌ای است که انگلیسی خوب صحبت می‌کند و وی دارد به تنهایی جور همه را می‌کشد و چنین شخصی قطعا تا جایی ظرفیت و توان تحمل دارد.

اگر می‌خواهید که رسانه‌ای انقلابی را نقد کنیم، باید ببینیم که کجاها ضعف داریم. الان مشخص می‌شود ما که تا دیروز کاری با مصر نداشتیم اما الان که این اتفاق در مصر افتاده شما 10 نفر را پیدا نمی‌کنید که مصر را به خوبی بشناسد و تحولات این کشور را آنچنان که هست، برای ما روایت کند. استان‌ها، طوایف، قوم‌ها و اخوان‌المسلمین را برای ما تبیین کند.

** جهان عرب تنها 17 درصد جهان اسلام را تشکیل می‌دهد

مصر، تونس، لیبی از دسترس ما خارج هستند و تازه اینها کشورهایی هستند که ما در تحولات اخیر با آنها سر و کار داریم چراکه بخش عظیمی از جهان اسلام را اصلا توجهی به آن نداریم. کل جهان عرب 17 درصد جهان اسلام است و 83 درصد جهان اسلام، جهان عرب نیست. ما حدود 700 تا 800 میلیون نفر مسلمان اردو زبان داریم که در پاکستان، افغانستان، بنگلادش و کشمیر و بخشی از هند زندگی می‌کند و اتفاقا برای پذیرش پیام انقلاب اسلامی بسیار آمادگی بیشتر دارند اما ما 4 مبلغ اردو زبان نداریم که یک شبکه مستقل ماهواره‌ای و یک رسانه مستقل برای آنها ایجاد کند.                                         

یکی از دوستانم که اخیرا از پاکستان برگشته بود، می‌گفت یک جوان پاکستانی را در جنوب اسلام‌آباد پیدا کردم که در یک خانه دو طبقه 20 متری زندگی می‌کرد که محل کارش در طبقه همکف بود، او صحبت‌های آقا را دانلود می‌کرد و به زبان اردو در سطح جامعه منتشر می‌کرد. بدون آنکه حتی پولی از جمهوری اسلامی دریافت کند. حتی بدون آنکه دفاتر فرهنگی جمهوری اسلامی در پاکستان از این پدیده خبر داشته باشند.

ما از اول انقلاب همیشه اینگونه بوده‌ایم. انقلاب به قدری خود یک پدیده پیشرو است که ما از آن جا می‌مانیم. ریشه چنین امری نیز این است که ما به این پدیده توجه نکرده‌ایم و کسی باور نکرده که صدور انقلاب اتفاق افتاده و قرار است ما شاهد یک سری رخداد جدید باشیم. رسانه‌های ما با اشتباه خود ما را سرگرم درون انقلاب کرده‌اند از این رو ما از اصل انقلاب اسلامی که یک پدیده بین‌المللی است غافل شده‌ایم.

حضرت آقا سال‌هاست که بر روی یک پارادایم تاکید می‌کند و آن هم پارادایم «امروز بهتر از دیروز» است یعنی ایشان دائم تاکید دارند که ایران پیشرفت داشته و رشد کرده و به لحاظ مادی و معنوی جمهوری اسلامی پیشرفت داشته است و 100 برابر مقتدرتر شدیم؛ این دقیقاً تعابیر مقام معظم رهبری است. آقا تاکید دارند که جوانان امروز بهتر از جوانان دهه 60 و جوانان اول انقلاب هستند. این گفتمان مقام معظم رهبری است و آقا این مسائل را تبلیغاتی نمی‌گویند. حتی تاکید کردند که از کانال‌های متعددی به بنده اخبار می‌رسد و من برآیند اخبار را می‌گویم. ایشان اخیرا نیز گفته‌اند شما در کل که نگاه می‌کنید جمهوری اسلامی بسیار جلو است. آقا به دنبال این ایده الگو بودن و سرمشق شدن انقلاب اسلامی در مختصات بین‌المللی و خاورمیانه و جهان اسلام هستند درحالی که رسانه‌های ما به دنبال برجسته کردن گاف‌های داخلی‌اند و دانسته و یا نادانسته به اصل ماجرا لطمه می‌زند.

**یامین‌پور:  بی‌توجهی به مبارزه بین‌المللی ایراد بزرگ رسانه‌های انقلابی است

دو فیلم در جشنواره فجر امسال خیلی پر رنگ بود؛ یکی فیلم «بوسیدن روی ماه» همایون اسعدیان و دیگری «زندگی خصوصی» فیلم فرحبخش بود که هر دو فیلم رسما ادعا می‌کنند که انقلاب به دست نااهلان افتاده است. یعنی آنچه که امام و آقا ما را از آن پرهیز د‌اده‌اند، آنها بر خلافش را تبلیغ می‌کنند، این یک تم رسانه‌ای است. درحالی که شما ببینید چقدر در این پارادایم آب به آسیاب دشمن ریختند. به هر بهانه‌ای در برهه‌های سیاسی مختلف چنین ادعایی را مطرح کرده‌اند و برخی مسائل را آنچنان بزرگنمایی کردند که مادران شهید در فیلم آقای اسعدیان بگویند انقلاب ما کو؟ جمهوری اسلامی ما کجا رفت؟ آه و ناله بکنیم که خون شهیدان هدر رفته است و بگوئیم که جانبازان و ایثارگران عمر خود را تلف کرده‌اند، در فیلم فرحبخش، سعید نیکوپور پلاتویی در نقش حاج داوود کریمی می‌خواند با این مضمون که "چه می‌خواستیم اما چه شد". این فضاهایی است که رسانه‌های ما آنقدر پررنگ به آن می‌پردازند که انگار نه انگار در سپهر بین‌المللی احتیاج به آمادگی و ذهنیتی برای مبارزه و حضور داریم. این ایرادی است که مستقیما به فضای رسانه‌ای انقلابی وارد است. ما از روزنامه‌های اصلاح‌طلب چنین تلقی و توقعی نداریم چراکه آنها باید سیاه‌نمایی کنند و شعار میرحسین موسوی در انتخابات این بود که انقلاب به دست نامحرمان افتاده است. این ایرادی که ما می‌گوییم به رسانه‌های داخلی همچون خبرگزاری‌ها، سایت‌ها، وبلاگ‌ها و روزنامه‌ها وارد است.

مصاحبه با رجانیوز

خیلی تلاش کردیم لاریجانی هم به برنامه بیاید اما نشد!/ ماجراي ايميل‌هايي كه مجري «من و تو» به يامين‌پور فرستاد

آن هيجان برانگيز ترين برنامه اي بود كه طي ده سال فعاليتم در راديو و تلويزيون اجرا كردم! واقعا برنامه پر تنشي بود و خيلي به من سخت گذشت. مديريت آقاي كواكبيان خيلي دشوار بود چون دو طرف چهره هاي ژورناليستي بودند. اولين برنامه اي كه در ذهن مردم هم مانده همان برنامه است. بعدا نظرسنجي هم كه كرديم بيش از 85 درصد اظهار رضايت كرده بودند از اين جلسه.

باشگاه چانه زني، محمدرضا شهبازي: درب آسانسور داشت بسته مي‌شد كه صداي يك نفر را شنيديم كه می‌گفت: «از رجانيوز نبايد راه ميدادي براي مصاحبه!» اما كار از كار گذشته بود و ما در راه طبقه چهارم مركز پژوهش‌هاي مجلس بوديم تا با كسي مصاحبه كنيم كه اگر اجازه مي‌داد شايعات واقعيت پيدا كند و نامزد انتخابات مي‌شد، احتمالا حالا خودش يكي از نمايندگان مجلس بود نه يكي از مديران مركز پژوهش‌هاي آن.

وحيد يامين‌پور قبل از انتخابات 88 چند بار مجري گري را در تلويزيون امتحان كرده بود اما آنچه او را سر زبانها انداخت برنامه ديروز امروز فردا بود. اين برنامه آنقدر جذاب و پر حاشيه بود كه حالا بعد از نزديك دو سال باز هم بيشتر سوالات ما حول و حوش همان باشد. سوال‌هايي درباره برنامه مناظره جوانفكر و رسايي درباره مشايي، يا مناظره شريعتمداري، كواكبيان. آقا وحيد چند جاي مصاحبه به سوال‌هايمان خنديد و براي جواب دادن به آنها كه از نظر خودش عجيب و غريب بود، كمي بيشتر از حد معمول فكر كرد. بالاخره هر چه باشد «باشگاه چانه زني» بايد با بقيه گفتگوها فرق كند يا نه؟!

متولد چه سالي هستيد؟

1359
 
كجا؟

دزفول
 
تا چه سالي در دزفول مانديد؟

تا سال 72. چهار سالي از درفول خارج شدم ولي دوباره برگشتم و ديپلم و پيش دانشگاهي را دزفول خواندم تا اينكه سال 78 دانشگاه امام صادق(ع) پذيرفته شدم و آمدم تهران.
 
پس موشك باران دزفول را درك كرديد!

من دو سال آخر جنگ را مدرسه مي رفتم و خاطرات واضحي از موشك باران و بمباران هوايي دارم. خاطرم هست كه به ما آموزش مي‌دادند اگر در مدرسه بوديد و هواپيماهاي عراقي آمدند چه كار بايد بكنيد. چون مي‌دونيد كه دزفول معروف بود به الف. دزفول.
 
يعني چي؟

اخبار عراق وقتي شهرهاي ايران را نام مي برد كه قرار است موشك باران شوند يا شده اند هميشه دزفول در صدر بود و مي گفت: الف.دزفول! ما حسابي كتك خورديم در جنگ. حتي يادم مياد كه يك بار در مدرسه بوديم و بمباران هم شد. دلهره‌اي عجيبي بود. تلفن همراه كه نبود و مادرها از بچه ها خبر نداشتند. تازه بعد از بمباران دلهره ها شروع مي شد كه كي زنده است و كي مرده!
 
تهراني شديد يا هنوز خودتان را بچه دزفول مي دانيد؟

متاسفانه تا حدودي تهراني شدم چون چند بار اراده كردم برگرم اما ديدم خيلي سخته.
 
بچه زرنگ مدرسه بوديد؟!

معمولا درسم خوب بود.
 
شيطون چي؟

خيلي نه. كنجكاو بودم ولي چون پدر و مادرم هر دو فرهنگي بودند خيلي روي سكنات و رفتار من نظارت داشتند.
 
شيطوني خاصي از دوران كودكي در ذهنتان مانده است؟

ما فضا براي خالي كردن هيجانمان بود. دزفول معمولا گرم بود و شنا كردن در رودخانه دز يكي از بهترین تفريحات ما. ريسك‌هاي بسياري داشت. جاهايي را كه مي‌دانستيم خطرناك است علي رغم نهي خانواده مي رفتيم و شنا مي كرديم. اين  بزرگترين خلاف من بود!
 
به اينكه در آينده كار رسانه اي و فرهنگي كنيد فكر مي كرديد؟

اصلا علاقه اي نداشتم و فكر هم نمي كردم!
 
پس چطور وارد اين فضا شديد؟

كاملا اتفاقي بود! بعد از اينكه كمي از فشار تحصيل در دانشگاه امام صادق(ع) كم شد، در سال چهارم به فكر ازدواج افتادم و لازمه اش اين بود كه به صورت پاره وقت مشغول كار شوم. يكي از دوستانم در صدا و سيما مشغول كار بود و من نزد ايشان به مركز نظارت رفتم. يكسال بعد اين دوستمون منتقل شد به حوزه توليد در راديو كه من هم با ايشون منتقل شدم. البته از ابتداي ورود به دانشگاه بی علاقگی قبلی، به علاقمندی به كار رسانه اي تبدیل شد چون فهميده بوديم كه خط مقدم كار فرهنگي، حوزه رسانه است. من با اشتياق وارد راديو شدم و با اشتياق هم كار كردم و از صفر هم شروع كردم.
 
از صفر يعني چي؟

از اديت شروع كردم. بعد نويسنده شدم. بعد توليد برنامه هاي نيم ساعته توليدي كه اصلا شنيده نمي‌شد به من سپرده شد. يا اينكه از ساعت 12 تا دو شب به من برنامه مي دادند. از اين جهت كار را صفر تا صد در راديو ياد گرفتم. تا اينكه در سال 85 يكي از كساني بودم كه مهمترين برنامه هاي راديو جوان و راديو ايران به او محول مي‎شد.


 
خاطره انگيزترين برنامه اي كه در راديو اجرا كرديد؟

يكي قرار شبانه بود كه هر شب از ساعت هشت و نيم از راديو جوان روي آنتن مي رفت و مديران سازمان اعتقاد داشتند يكي از بهترين برنامه هاي معارفي راديو است. يكي ديگر برنامه گفتگوي انديشه اي راديو جوان بود كه چند تا اسم عوض كرد كه فكر كنم آخرينش ساعت 25 بود.
 
اين دوران خوش راديو چطور تمام شد؟

خارج شدن من از راديو بدليل چند تا از برنامه هاي چالشي بود كه در همين برنامه اجرا كردم.
 
خاطرتون هست مهمانهاي برنامه كيا بودند؟

يك برنامه كه خيلي سر و صدا كرد برنامه اي بود كه وحيد جليلي آمده بود و تلويزيون را نقد كرديم. خيلي برنامه تندي شد تا اين حد كه به دستور مديران ناچار شديم برنامه را قطع كنيم و بجاش موسيقي پخش كنيم! بعد از اين برنامه ورود آقاي جليلي به صدا و سيما ممنوع شد و من هم با نامه تندي از مديران مواجه شدم و رسما آنتن از ما گرفته شد.
 
برنامه ادامه پيدا نكرد؟

برنامه كه هيچ، من هم ادامه پيدا نكردم! من آن موقع مدير گروه انديشه بودم كه از مديريت خلع شدم. برنامه ديگري هم بود راجع به فيلتر كردن سايت بازتاب آنزمان و من با چند تا از نمايندگان مجلس گفتگو كردم. این برنامه ها خیلی سروصدا کرد و فشار زیاد شد به نحوی که باعث شد كه من از راديو خارج شدم.
 
كجا رفتيد؟

بلافاصله از طرف آقاي پورمحمدي كه مدير شبكه سه بودند دعوت بكار شدم. ايشان حكم مشاور مدير شبكه براي من زدند و مديريت چند تا از گروه‌هاي شبكه را به من پيشنهاد داند كه من چون در اوج دوره دكتري بودم و تدريس هم مي‌كردم ديگر مديريت را نپذيرفتم.
 
ديروز امرو فردا چطور شكل گرفت؟

از همان ابتدا كه وارد شبكه سه شدم آقاي پورمحمدي اصرار داشتند كه من برنامه اي را اجرا كنم. ايشان سال 86 خيلي اصرار كردند كه من اجراي كوله پشتي را بجاي فرزاد حسني بعهده بگيرم ولي من نپذيرفتم.
 
چرا؟

گفتم چون برنامه به نام ايشونه قطعا من توقعات را نمي توانم برآورده كنم. آقاي مدرس برنامه را اجرا كردند. خلاصه چند برنامه مقطعي اجرا كردم. مثلا برنامه اي بود به نام محرمانه كه درباره افكار شهيد مطهري با افرادي چون آقاي حداد عادل يا لاريجاني و.. گفتگو كردم. چند برنامه شوك را هم اجرا كردم اما هنوز خودم را بعنوان يك مجري تلويزيوني نميشناختم. تا اينكه در سال 88 دو ماه قبل از انتخابات برنامه ايران 88 را اجرا كردم.
 
اين برنامه تا مرداد ماه ادامه پيدا كرد.

بله و تنها برنامه جدي صدا و سيما بود كه درباره فتنه و ماجراهايش گفتگو مي كرد.
 
همين برنامه شد رو به فردا؟

نه؛ من چون كارمند تلويزون نبودم بعد از تعطيلي برنامه رفتم دنبال كار خودم تا ماجراي عاشوراي 88 پيش آمد. آقاي پورمحمدي تماس گرفتند و گفتند ناظر به اين اتفاق مي خواهيم برنامه اي كار كنيم و شما گزينه اصلي اجرا هستيد. اين برنامه تبديل شد به مناظره ها كه برنامه هاي پرتنشي بود.
 
ديروز امروز فردا از دل همين رو به فردا در آمد؟

با تعطيلي رو به فردا وقفه چند هفته اي افتاد تا اينكه طرح ديروز امروز فردا را داديم و آقاي ضرغامي تاكيد جدي كرد كه خود من برنامه را اجرا كنم. اين برنامه را ما فقط در حد ده برنامه و براي دهه فجر طراحي كرده بوديم ولي موفقيت برنامه موجب شد كه كار ادامه پيدا كند.
 
آن روزها شما را در خيابان مي شناختند؟ برخورد مردم چطور بود؟

براي من عجيب بود كه مردم چطور انقدر از اين برنامه استقبال كرده اند و برنامه در خانه هاي عموم مردم نفوذ پيدا كرده است. در كوچه و خيابان مردم عادي واكنش نشان مي‌دادند؛ زنان خانه دار، سبزي فروش و... كه البته بخاطر فضاي آن روزها بود كه مردم همه سياسي بودند و فضا خيلي سياسي بود. درواقع اين برنامه درست و در بهترين موقع متولد شد. خلاصه براي يك مدتي زندگي براي من سخت شده بود و قدم به قدم بايد مي ايستادم و به سوالات و نظرات مردم پاسخ مي دادم.
 
هنوز هم اين واكنش‌ها ادامه دارد؟

بله، هنوز هم مراجعه مي كنند و بيشتر سوالات هم اينطور شروع مي شود كه آن برنامه چي شد؟!
 
بهترين برنامه ديروز امروز فردا كدام بود؟

مردم خيلي از برنامه‌هاي ما را دوست داشتند. برنامه اي كه حاج سعيد قاسمي يا ده نمكي آمدند را دوست داشتند. دو برنامه اي كه آقاي پناهيان آمدند همينطور. برنامه آقاي شمخاني هم اينطور بودند. دو برنامه اي كه با آقاي حسن عباسي درباره شبكه هاي ماهواره اي داشتيم خيلي مردم را جذب كرد.
 
مهمترين نقطه قوت صدا و سيما چيست؟

مهمترين چيزي كه يك رسانه مي تواند به آن افتخار كند اعتماد مخاطبان به آن است. هنوز اولين رسانه اي كه مردم براي شنيدن اخبار به آن اعتماد مي‌كنند صدا و سيما است و اين خيلي گرانبهاست.
 
مهمترين ضعفش چي؟

در خيلي از اوقات مخاطب شناسي خوبي ندارد و نمي‌داند الان مردم به چه چيزي نياز دارند يا به چه چيزي تمايل دارند. رسانه براي اينكه مخاطب را با خود همراه كند بايد دائما بداند كه مخاطب به چه چيزي فكر ميكند و چه مي خواهد.

معمولا مجريان موفق صدا و سيما با پيشنهادات خارجي مواجه شده اند؛ براي شما اين اتفاق نيفتاد؟

جالبه با اينكه خيلي مواضع من شفاف بود و بعنوان يك مجري حكومتي در صداي آمريكا معرفي مي‌شدم ولي چند نفر از مجريان و گردانندگان رسانه هاي آنور آبي مثل خود صداي آمريكا پيغام فرستادند البته نه بعنوان دعوت بكار بلكه مثلا دوبار براي حضور بعنوان كارشناس و اين مسائل. احتمالا داشتند من را تست مي زدند. البته من به حماقتشان مي خنديدم اما جالب بود كه از آدمي مثل من هم نمي گذرند. پ

يا چند وقت پيش يكي از مجريان شبكه من و تو براي من ايميلي فرستاد و گفت كه من جهالت كردم به اين شبكه پيوستم. تو رو خدا براي من راهي پيدا كن كه بتونم برگردم. توضيح ميداد كه من نميدونستم اين شبكه همچين ماهيتي خواهد داشت و من الان عذاب وجدان دارم. او از من جدا مي‌خواست كه راهي پيدا كنم كه بتونه برگرده. البته اين ايميل ها به يكباره قطع شد و نمي دونم چه اتفاقي برايش افتاده است. احتمالا دستگاه امنيتي آنها حالش را گرفته اند!
 
رييس صدا سيما مي شديد اولين كاري كه مي كرديد چه بود؟

يك شبكه با موضوع انقلاب اسلامي راه مي انداختم.
 
چه چيز جبهه پايداري شما را بيشتر از بقيه طيف ها و گروهها جذب كرد؟

اول اثبات كن جذب كرده؟!(با خنده)
 
نكرده؟

بيشتر مي تونستم اعتماد كنم به چهره هايي كه اهل سازش و تنازل نيستند.
 

چند بار اسمتان را در اينترنت جستجو كرده ايد؟

معمولا اينكار را مي كنم چون راجع به من خيلي مطلب مي نويسند.
 
چقدرش واقعيت است؟

خيلي كم. واقعيت اين است كه به من خيلي حمله مي شود كه تقصير خودم هم هست، مي تونم كمتر حرف بزنم! دروغهايي كه درباره من گفته ميشود آنقدر با جديت ميگن كه من تا مدتها بايد تلاش كنم تا ثابت كنم اين حرف دروغ است.
 
چند تا از اين دورغها و شايعات را نام مي بريد؟

هنوز كه هنوز است خيلي ها فكر مي كنند من مدير كل صدا و سيماي اصفهان هستم.
 
اين از كجا در آمد؟

اين شايعه رسانه هاي اصلاح طلب بود كه نزديك به بيست روزنامه و سايت در يك روز منتشر كردند و هرچقدر تكذيب كرديم به جايي نرسيد.
 
ديگه چي؟

شايعه در مورد اينكه من فرزند فلان شخصيت سياسي و مذهبي يا داماد فلاني هستم هم هميشه وجود دارد.
 
عجيبترين چيزي كه شنيديد كدومش بوده است؟

چند وقت پيش پدرم زنگ زد و گفت چند نفر از هم محلي ها ميگن كه در اخبار ماهواره ديديم پسرت پناهنده شده به آمريكا! اين مال همين چند ماه پيش بود. اينجا ديگه من رسما كم آوردم!
 
چقدر براي وبلاگ و شبكه اجتماعي وقت مي ذاريد؟

خيلي كم متاسفانه. وبلاگم هفته هاست به روز نشده ولي در شبكه هاي اجتماعي سعي ميكنم حداقل روزي يا يك روز در ميان يك متن منتشر كنم.
 
و البته به نظرات بقيه پاسخ ندهيد!

واقعا وقت نمي كنم. خيلي فرصت اين كه حضور مستمر داشته باشم ندارم و اين شايد باعث ناراحتي بقيه شود اما فكر ميكنم اينطور حضور داشته باشم بهتر از نبودنم است.
 

اگر فقط فرصت و امكان اجراي يك برنامه را داشته باشيد دوست داريد با چه كسي گفتگو كنيد؟

حضرت آقا.
 
چه كسي را خيلي اصرار كرديد كه به ديروز امروز فردا بياد اما نشد؟

خيلي تلاش كردم دكتر لاريجاني به برنامه بياد چون سوالات خيلي زيادي داشتم اما عليرغم پيگيري هاي مجدانه و فراوان هيچوق نپذيرفتند به برنامه بيان.
 
كدام برنامه حال حاظر قلقلكتان مي دهد كه اي كاش اجراي آنر ا بعهده داشتيد؟

برنامه زاويه شبكه 4 به نظرم جدي ترين تاك‌شوي انديشه اي صدا و سيماست و خيلي هم موفق بوده است. چند بار وسوسه شدم يه جوري خودم رو مطرح كنم براي مجري گري اش! فعلا كه ممنوع الوروديم.
 
فكر مي‌كنيد كدام برنامه ديروز امروز فردا موجب حذف برنامه و خروج شما از سازمان شد.

من از پشت پرده ها خبر ندارم اما از يك تاريخي به بعد فشار روي مديران سازمان خيلي زياد شد. فشارها عمدتا از برنامه آقاي شمخاني به آنطرف زياد شد. اين حس من است.
 
برنامه جوانفكر رسايي درباره آقاي مشايي چطور انجام شد؟

من معتقدم رسانه نبايد نسبت به پديده هاي پر تنش روز عقب بمونه يا موضع نگيره، بايد مي پرداخت. البته بخش بيست و سي يك گزارش خوب چند روز پيشش كار كرده بود كه ما هم عين همان را پخش كرديم. موضوع را با مديران مطرح كريدم. مديران تاييد كردند البته با رويكرد معلوم.

چه رويكردي؟

دولت بايد به اين سوال پاسخ دهد چرا زماني كه همه از آن انتظار دارند مثل سابق با جديت كار كند، براي خودش حاشيه درست مي‌كند. اصلا دنبال تخريب دولت نبوديم. رويكرد ما تشنج زايي و بحران زايي نبود.
 
فكر مي‌كنيد اين رويكرد محقق شد؟

برنامه شفاف و خوب برگزار شد. هم آقاي جوانفكر نماينده خوبي بود براي آقاي مشايي و هم آقاي رسايي نماينده خوبي بود براي طيف مقابل.
 
چرا آقاي رسايي را انتخاب كردبد؟

ما مي‌خواستم اين مطالبه از طرف كسي باشد كه خودش حامي احمدي نژاد بوده است. ما مي توانستيم يك اصلاح طلب يا مخالف احمدي نژاد را بياوريم اما در آن صورت گفتگوي ديگري شكل مي گرفت. ما از موضع حمايت از دولت و موضع آرامش بخشي اين برنامه را پياده كرديم.
 
بازخوردهاي برنامه چطور بود؟

شنيدم آقاي احمدي نژاد ناراحت شدند و ناراحتي شون رو هم بيشتر نسبت به اجراي من ابراز كرده بودند به آقاي رسايي. البته از اظهار نظر آقاي مشايي هم مطلعم كه چه جملاتي بكار برده بودند اما بماند!
 
يكي از برنامه هاي جالب هم مناظره شريعتمداري و كواكبيان بود.

آن هيجان برانگيز ترين برنامه اي بود كه طي ده سال فعاليتم در راديو و تلويزيون اجرا كردم! واقعا برنامه پر تنشي بود و خيلي به من سخت گذشت. مديريت آقاي كواكبيان خيلي دشوار بود چون دو طرف چهره هاي ژورناليستي بودند. اولين برنامه اي كه در ذهن مردم هم مانده همان برنامه است. بعدا نظرسنجي هم كه كرديم بيش از 85 درصد اظهار رضايت كرده بودند از اين جلسه.
 
خيلي ها اعتقاد داشتند انتخاب آقاي كواكبيان يه جورايي نامردي بود! از قبل هم معلوم بود كه ايشون حريف آقاي شريعتمداري نميشه.

خب ايشون مي تونستند قبول نكنند!
 
آقاي كواكبيان اولين انتخاب بود؟

نه؛ اولين انتخاب ما آقاي مجيد انصاري بود اما به هيچ وجه نپذيرفت.
 
حضور در برنامه را نپذيرفت يا روبروي شريعتمداري قرار گرفتن را؟

مناظره با شريعتمداري را. البته من سه بار با يشون تماس گرفتم اصلا نپذيرفتند به تلويزيون بيايند. ديگراني هم بودند كه چون الان به نوعي در دايره اصولگرايي قرار مي گيرند اسمشان را نمي برم تا تنش ايجاد نشود. به هر حال با هر دو بزرگوار به توافق رسيديم و اگر كس ديگري بود اين گفتگو به اين شكل صورت نمي پذيرفت.

 

اشتباهي كه در زمان اجراي اين برنامه ها انجام داديد چه بود؟

بسيار بود. من جوان بودم و هستم. خيلي اشتباه مي كردم. مثلا نبايد هيچ وقت در حين اجراي برنامه با رسانه ها مصاحبه مي كردم. از هر ده تا رسانه با يكي مصاحبه مي كردم ولي همان را هم نبايد انجام مي‌دادم. اين مصاحبه ها برايم حاشيه درست كرد. تيترهايي كه گرفتند اذيتم كرد.
 
در حين اجراي برنامه ها چي؟

بعضي تعابير را نبايد بكار مي بردم ولي بردم و حساسيت ايجاد شد. اين را مي گذارم به حساب بي تجربگي.
 
اگر وحيد يامين پور مهمان برنامه تون باشه چه سوالي ازش مي پرسيد؟

من معمولا آدمهاي مهم را به برنامه ام دعوت مي كنم، چنين شخصي را اصلا دعوت نمي كنم! سوالي از همچين آدمي ندارم!
 
جاي چه برنامه اي در تلويزيون خالي‌ست؟

برنامه هاي خوب در تلويزيون زياد بوده. برنامه پارك ملت را دوست داشتم ادامه پيدا كنه. برنامه هفت را دوست داشتم. هرچند انتقاداتي داشتيم اما با كمي اصلاحات مي توانست ادامه پيدا كند. برنامه خودم را دوست داشتم! جاي برنامه هايي كه مردم را جلوي تلويزيون بنشونه و با آنها شفاف و صميمي صحبت كند در تلويزيون خاليه و تلويزيون به اين برنامه ها نياز دارد.
 
ديروز امروز فردا.

حسرت و خاطره.
 
فتنه 88.

بزرگترين تجربه سياسي من و انقلاب پس از انقلاب.
 
ميرحسين موسوي.

ترحم برانگيز!
 
آقاي ضرغامي.

(با مكث طولاني وخنده) بعدي.
 
دزفول.

شهر نمونه.
 
نمايندگان نهمين دوره مجلس شوراي اسلامي.

منتظريم ببينيم!
 
دكتر احمدي نژاد.

اينم خاطره!
 
سوم تير 84.

باور نكردني.
 
مسجد ارك.

زبان كم مي آورد ولي... مثل گهواره اي من را بزرگ كرد.

 

مطالب مرتبط

 باشگاه چانه زني1 / گفتگو با مازيار بيژني+ كاريكاتور/ كشف آمريكا طنزترين اتفاق تاريخ است/ فكر نمي كردم بشود از كاريكاتور نان خورد

  باشگاه چانه زنی ۲/ گفتگو با حمید داوودآبادی/ به‌خداگفتمنامردي اگرشهيدم‌كني!/زيردوشكاي‌عراقي مجبورم كردندجوك‌بگويم

باشگاه چانه زني 3/ گفتگو با حامد زماني، خواننده قلاده‌هاي طلا و تحريم / كساني كه نان انقلاب را مي‌خورند، گفتند حماقت كردي عليه شاهين نجفي موضع گرفتي!

در انگليس هم مرغ گران شد!

در انگليس هم مرغ گران شد!


فكر كنيد همسرتان يا دوست دخترتان يا هر زن ديگري از شما شكايت كرده كه او را آزار داده ايد بعد پليس روي دستتان فرستنده اي نصب ميكند كه اگر حتي از چند صد متري محل سكونت زن شاكي هم عبور كنيد فورا توسط پليس بازداشت بشويد. اين بخاطر آنست كه مرتكب تجاوز نشويد. همين!

ديلي تلگراف پريروز از قول دادستان عالي كشور انگليس هشدار داد 90 درصد از تجاوزات و آزارهاي جنسي هرگز به پليس انگليس گزارش نمي شود.ديلي تلگراف پريروز از قول دادستان عالي كشور انگليس هشدار داد 90 درصد از تجاوزات و آزارهاي جنسي هرگز به پليس انگليس گزارش نمي شود. اين درحاليست كه cps روي دستان كساني كه از آنها شكايتي شده دستبندهايي مي زند كه اگر حتي از چند صد متري محل سكونت زن شاكي هم عبور كنند فورا توسط پليس بازداشت مي شوند.

انگليس در ضرب و جرح پس از امريكا رتبه ي دوم و در تجاوز به عنف پس ازآمریکا، آفریقای جنوبی، کانادا، استرالیا، هند و مکزیک، رتبه ي هفتم دنيا را دارد.(ايران در ضرب و جرح رتبه ي 79 و در تجاوز رتبه ي 85 را دارد).
جرم با چاقو، پس از سرقت و تجاوز به عنف، رایجترین جرم در لندن گزارش شده است. آماری که اتحادیه اروپا منتشر کرد، نشان می دهد که انگلستان بیشترین آمار جرم و جنایت در اروپا را دارد. در این آمار انگلیس سه رتبه بالاتر از جرائمی که در رقیب فرانسوی اش دارد را داراست.

روزنامه گاردین هم گفته 4 نفر از هر 10 نوجوان انگلیسی از چاقو استفاده می کنند. چاقو رایج ترین اسلحه در میان نوجوانان انگلیسی است. علیرغم اینکه بسیاری از کسانی که در انگلیس به ضرب چاقو ، جنایتی را مرتکب شده اند اکنون در زندان به سر می برند جدیدترین گزارش‌ها در اروپا حاکی از این است که انگلیس هنوز هم بالاترین میزان جرم و جنایت را در میان کشورهای این قاره داراست.(البته 4 ميليون و دويست هزار دوربين مدار بسته شهروندان انگليسي را رصد مي كنند جهت رفاه حال شهروندان!)


جهت اول: گفتم شايد مرغ در لندن هم گران شده باشد؛ همدردي كرده باشيم با هم پلاسي هايمان در لندن!
جهت دوم: كفر به طاغوت...

بي جهت: گفتم كمي روحيه بدهم به هم پلاسي هايمان در داخل. چون ايران را جرم و جنايت و فحشا و فقر و كثافت كاري و دزدي و دروغ و تجاوز و ... فرا گرفته و هيچكس امنيت ندارد و روزبه روز تعداد كشته ها و نفله ها بيشتر مي شود و كلا اوضاع خراب است و لعنت به آنها كه انقلاب كردند و كاش امريكا بيايد و ما را نجات بدهد و خوش به حال عراق و افغانستان كه نجات پيدا كردند و... !
جهت آخر: من روزي يك پست در پلاس ميگذارم و ميروم پي كارم. ببخشيد كه فرصت بحث كردن ندارم. اين هم سهم امروز من از پلاس. اين پست در ادامه ي اين پست آمده:

https://plus.google.com/u/0/107100151494284088827/posts/ZEebq9r88sM

ادامه دارد. يعني من پيگيرم ببينم كجاها مرغ گرون شده!


همچنين : از جهت گروني مرغ و خودسوزي هم پلاسي ها!


روزي روزگاري طفلي با گريه و زاري بهانه ي خودروي 206 گرفت و پدر را در مصيبت جديدي فرو برد. عاقلي از راه رسيد كه هان اي طفل نوپا 206 ميخواهي چكار؟ مگر تو رانندگي مي داني؟ طفل گفت نه ؛ 206 را مي خواهم كه چرخش را جدا كنم و لاستيكش را با چوب در كوچه بچرخانم كه اين كار، امروز بازي رايج همه ي اطفال محل است!

بعضيها همه ي حيثيت انقلاب را بپاي گراني و ارزاني فدا مي كنند. انقلاب مسير خودش را طي ميكند بماند كه بعضي سرنشينانش مي خواهند چرخش را جدا كنند تا با آن در كوچه ها بازي كنند! و بماند كه بعضي وقتها راننده هاي ناشي اش ماشين را به چاله مي اندازند و چرخش را پنچر ميكنند تا صداي اطفال را دربياورند! فكر كنيد... در متن اثرگذاري ايران در بيداري خاورميانه و پنجه در پنجه ي امريكا و تبديل شدن به دغدغه اصلي دولتهاي غربي به عنوان متغيري غير قابل حذف از معادلات جهاني و...عده اي گران شدن مرغ را بهانه مي كنند تا سقوط رژيم آخوندي را مژده بدهند! آنهم زماني كه كل غرب در بحران است و هرروز در اسرائيل اخبار خودسوزي معترضان به سيستم منتشر ميشود.

امام(ره):«من به صراحت اعلام می کنم که جمهوری اسلامی ایران با تمام وجود برای احیای هویت اسلامی مسلمانان در سراسر جهان سرمایه گذاری می کند» و «...مسایل اقتصادی و مادی اگر لحظه ای مسئولین را از وظیفه ای که بر عهده دارند ،منصرف کند، خطری بزرگ و خیانتی سهمگین را به دنبال دارد.باید دولت جمهوری اسلامی تمامی سعی و توان خود را در اداره ی هر چه بهتر مردم بنماید، ولی این بدان معنا نیست که آنها را از اهداف عظیم انقلاب که ایجاد حکومت جهانی اسلام است منصرف کند» و «امروز ما مواجه با همه ی قدرت ها هستیم و انها در خارج و داخل دارند طرح ریزی می کنند برای اینکه این انقلاب را بشکنند و این نهضت اسلامی و جمهوری اسلامی را شکست بدهند و نابود کنند و این یک تکلیف الهی است برای همه  اهم تکلیف هائی است که خدا دارد،یعنی حفظ جمهوری اسلامی از حفظ یک نفر ولو امام عصر(عج)باشد،اهمیتش بیشتر است،برای اینکه امام عصر هم خودش را فدا می کند برای اسلام.»

یک درد دل کوچک...

راه قدس از مشهد مي گذرد!


ديشب اتفاق تاسف باري براي من افتاد. ما در حال ساخت يك سلسله مستند با محوريت زيارت حضرت رضا سلام الله عليه هستيم. دو تا كار درباره ي كاروانهاي پياده هم تمام شده. ديشب وقتي كارگردان نامه ي منو پيش مديركل... آستان قدس برده تا مجوز تصويربرداري در حرم رو بگيره، با برخورد تند و عجيب ايشون مواجه شده. مدير كل محترم مذكور با ديدن اسم من از كوره دررفته و چند تا دري وري نثار بنده كرده كه من با اين آدم و آدم هاي اون كاري ندارم و اجازه هم نميدم كار كنيد و كلا شما رو به رسميت نمي شناسم!

يحتمل اين عصبانيت بابت يك ميان برنامه از برنامه هاي "ديروز امروز فردا" است كه در اون بخشي از دادگاه فساد اقتصادي يك آقازاده مرتبط با سيستم يادشده رو پخش كرديم.

اينكه برخي آستان قدس رو ملك خودشون بدونن و به اين ترتيب جلوي كارهاي هنري اهل بيتي رو بگيرند خيلي تاسف باره. اميدوارم مسوولان بالادستي شون فكري بكنند.

قديما ميگفتيم «راه قدس از كربلا مي گذرد» ظاهرا بايد بگيم: «راه قدس از مشهد مي گذرد»!


رفقا در ایام ماه مبارک رمضان ما رو از دعای خیر فراموش نکنند.


ادبيات دفاع مقدس



پايي كه جا ماند...


چند روزي مشغول مطالعه ي كتاب "پايي كه جا ماند" بودم. از آن موقع كه سراغ ادبيات غيرداستاني جنگ رفتم ديگر كمتر رغبت مي كنم بروم سراغ ادبيات داستاني؛ هرچند الحق والانصاف برخي كتاب هاي داستاني اين حوزه خارق العاده هستند. ولي فكر ميكنم كتابهايي مثل «بابا نظر»، «كوچه نقاش ها»، «حماسه ياسين»، «حرمان هور»، مجموعه كتابهاي شهدا به روايت همسر، «همپاي صاعقه»، «از معراج برگشتگان»(كه من هنوز نخوانده ام)، «نورالدين پسر ايران» و  بسياري كتابهاي ديگر بخاطر استنادي كه دارند باورپذيري شان و تاثيرگذاري شان عميق تر است.

«پايي كه جا ماند» در ميان مجموعه كتاب هايي كه درباره ي آزادگان جنگ تحميلي است يك اثر ويژه است. سيدناصر حسيني جوان شانزده ساله ايست كه درست چند هفته قبل از پذيرش قطعنامه 598 در يك نبرد خونين در منطقه ي پدخندق و جزيره ي مجنون با پيكري پر از تير و تركش و باپاي قطع شده به اسارت بعثي ها در مي آيد و به كمپ اسراي بي نام و نشان انتقال مي يابد. روايت «سيد» از روزهاي پر از شكنجه ي اسارت فوق تصور خواننده است. پيش از اين درباره ي اسرا و خاطراتشان بسيار شنيده و خوانده بودم. ضمن اينكه در خانواده ي خودمان چند آزاده بودند كه تا سالها خاطراتشان سرگرمي من بود. 

اما دقت «سيد» در روايت جزئي ترين رخدادهاي اردوگاه هاي مخوف بعثي بدور از چشم صليب سرخ و هر نهاد بين المللي ديگر، ماجراي ديگري است كه فقط با خواندن اين كتاب بدست مي آيد.

جذابيت اين كتاب براي من از جنبه ي ديگري هم هست. پدر همسرم  به عنوان مفقود الاثر سالها در همين اردوگاه مخفي عراق –التكريت- اسير بوده است. اثر شكنجه ي بعثي ها روي او به حدي بوده كه او را روي ويلچر و با بدني نحيف و صورتي رنگ پريده به ايران آورده اند. اما در طي ده سالي كه با او بوده ام وحتي از سر كنجكاوي در ديدارهايش با دوستان آزاده اش هم شركت كرده ام، هيچگاه حتي يك خاطره از زبان او درباره ي اتفاقات عجيب و غريب اسارت نشنيده ام. او هميشه از تعريف كردن آنچه بر او گذشته، طفره مي رود. شايد علاقه ي من به اين كتاب از بابت كنجكاوي است كه سالها برايش پاسخي نداشته ام.


«سيد» نوشتن «پايي كه جا ماند» را سال هفتاد يعني بلافاصله پس از ورود به ايران آغاز كرده است. انتشار آن به سال 90 رسيد! مرتضي سرهنگي و ساير زحمت كشان اين حوزه دريافته اند كه بايد شهر به شهر بگردند و گنجينه هايي خاك خورده را از سينه هاي سوخته استخراج كنند. طي 23 سالي كه از پايان جنگ مي گذرد نشاط آنچه به جنگ مربوط است، سال به سال بيشتر مي شود.


رهبر معظم انقلاب : انقلاب و دفاع مقدس گنجینه هایی تمام نشدنی و ظرفیتی عظیم برای تولید ادبیات و گسترش فرهنگ هستند.




دعوت به کار...


برای رفقایی که عکاسی حرفه ای بلدند یا کار فوتوکلیپ و مالتی مدیا رو می دونن
در حوزه های تاریخ انقلاب، دفاع مقدس، شخصیت های برجسته ی انقلاب و شهدا، نشاط اجتماعی، برجستگی های فرهنگی ایران و... دنبال تولید آثار کوتاه 2 تا 3 دقیقه ای هستیم.
بهترین حالتش اینه که خود عکاس سوژه اش رو انتخاب کنه و عکسهاشو بگیره یا انتخاب کنه و بعد تدوین کنه. ماتریال این کارها ترکیبی از عکس، تصویر، موسیقی، آمبیانس، افکت و نهایتا در صورت لزوم افترافکت خواهد بود.
رزومه بفرستید یا اعلام آمادگی کنید:
yaminpour@gmail.com


برای دیدن یک نمونه ی حرفه ای مالتی‌مدیا  ساخته ی استفانو دی لوییجی (Stefano De Luigi)  اینجا:  سفید


یا مالتی‌مدیای “دوستانی برای زندگی” توسط جولی وینکور (Julie Winkour) و اد کاشی (Ed kashi):
دوستانی برای زندگی

عمق دید 7


هفتمین جلسه از سلسله جلسات جریان شناسی فکری-فرهنگی

(سیر مطالعاتی شهید آوینی)

شنبه 91/4/3 بلوار ابوذر ، بین پل چهارم و پنجم مسجد جامع ابوذر

ساعت 18:45

این جلسه ان شاءالله به مبانی هستی شناختی هنر مدرن از نظر شهید آوینی خواهیم پرداخت.


برای دریافت فایل جلسات پیشین مراجعه کنید به:

http://omghedid.blogfa.com/



پشت پرده هاي مناظره هاي جنجالي 88


نظر ضرغامي درباره مناظره ها چه بود؟ / دولتی‌ها از مناظره جوانفکر و رسایی ناراحت شدند / ماجراي درگيري لفظي با مشاور موسوي



وحيد يامين پور به عنوان كسي كه دومين سري از مناظره هاي داغ سياسي را مديريت مي كرد، ناگفته هاي بسياري از اين مناظره ها دارد ...

گروه سياسي «خبرگزاري دانشجو»، وحید یامین پور شاید تا پیش از روی آنتن رفتن برای مناظره های پس از انتخابات کمتر شناخته شده بود و بیشتر مردم او را به عنوان مجری برنامه «ایران 88» که پیش از انتخابات برگزاری می شد، می شناختند. اما برگزاری چندین مناظره داغ سیاسی پس از انتخابات باعث شد که نام وی عنوان کسی دومین کسی که مناظره سیاسیون را در رسانه ملی از نزدیک مدیریت می کند بر سر زبان ها بیاندازد.
 پس از حدود دو سال از برگزاری اولین مناظره سیاسی پس از انتخابات و در سالگرد فتنه 88 به سراغ یامین پور رفتیم تا با وی درباره چگونگی شکل گیری مناظره های پس از انتخابات و به طور کلی تاثیر برگزاری این مناظره ها در فضای عمومی کشور به گفت و گو بپردازیم. یامین پور در این مناظره حرف های جالبی از درگیری لفظی با مشاور میرحسین موسوی تا نظر ضرغامی درباره مناظره های پس از انتخابات را مطرح کرد.
 


در ادامه خلاصه ي  این گفت و گو را می خوانید:


 
بعد از مناظره احمدی نژاد و میرحسین فاصله به 20 درصد رسید
 
«خبرگزاری دانشجو»: پدیده مناظره های تلویزیونی در انتخابات ریاست جمهوری دهم پدیده ای است که شاید هنوز به صورت عمیق واکاوی نشده و جای بحث دارد. شما به عنوان کسی که مدتی تجربه برگزاری مناظره های سیاسی در سطح پایین تر را داشتید، چه ارزیابی از آن مناظره ها دارید؟
 

 يامين پور: مناظره‌ها يك پديده بسيار قابل تامل و مطالعه هستند؛ چرا كه هم، شكل مبارزات انتخاباتي و هم نتيجه را بشدت تحت الشعاع قرار داد. طبق آمار و نظرسنجي‌هاي مورد اعتمادم، فاصله‌ احمدي نژاد از ميرحسين موسوي تا شب مناظره كه 13 خرداد بود، فاصله چند درصدي و يا زير 10 درصدي داشت، بنابراين با اين شرايط انتخابات به دور دوم كشيده مي‌شد، ولي دقيقاً نتايج انتخابات بعد از مناظره‌ 13 خرداد، تغيير شكل پيدا كرد و فاصله به بالاي 20 درصد رسيد.
 
در واقع رقيب آقاي احمدي نژاد به خوبي درك كرد كه در اين مناظره‌ها چه لطمه‌اي خورده است، بنابراين  فشاري كه به لحاظ رواني به رقباي احمدي نژاد در انتخابات وارد آمد، به واكنش‌ها در شيوه‌ مبارزه سياسي و انتخاباتي منتهي شد كه نبايد بسيار راحت از كنار آن گذشت و آن را ناديده بگيريم.

 ساده لوحی است اگر آن حجم آشوب را ناشی از مناظره های انتخاباتی بدانیم. طبيعتاً ساده لوحي است كه آن حجم از مخالفت‌هاي بي‌منطق و اغتشاشات و اعتراضاتي كه به خشونت كشيده مي‌شود را تنها ناشي از يك مناظره تلقي كنيم. 
اين ساده لوحي و فرار از تحليل و ناديده انگاشتن ابعاد يك واقعه است؛ ابعاد فرهنگي كه ريشه در يك اتفاق چندساله دارد و ابعاد امنيتي كه پس از اين واقعه خود را نشان داد و اسناد مختلفي مطرح شد كه بايد حتماً مطالعه كرد.

فكر مي‌كنم كه بايد راه تحليل را باز گذاشت و نبايد در دام اين تحليل‌هاي ساده لوحانه و يا در دام تحليل‌هاي امنيتي افتاد؛ بعضي افراد با تحليل‌هاي امنيتي و سياسي باب تحليل را مي‌بندند. مثلاً مي‌گويند فلاني فراماسون و يا جاسوس است؛ وقتي جاسوسي را به او نسبت مي‌دهيد باب تحليل فرهنگي را مي‌بنديد و ديگر نمي‌توانيد با ادبيات ريزش و رويش به تحليل رفتار سياسي نخبگان بپردازيد و اين عقلانيت سياسي را براي ادامه‌ مسير، تحت الشعاع قرار مي‌دهد.
 
برگزاری مناظره های انتخابات 88 فی البداهه بود! / احمدی نژاد کسی نیست که رفتار منفعلانه از خود نشان دهد
 
«خبرگزاري دانشجو» - مناظرات انتخاباتي يك خاصيت داشت و آن اين بود كه دو طرف هر صحبتي را كه مي‌خواستند، مطرح مي‌كردند؛ به طوري كه گاهي ديده مي‌شد سوالات مجري بي‌ارتباط با بحث و موضوع تغيير پيدا مي‌كند؛ شاخه‌اي از اين صحبت‌ها، صحبت‌هاي آقاي احمدي نژاد بود كه آتشي‌ترين قسمت آن هم مربوط به برخي شخصيت‌هاي نظام بود. اين باز بودن سيطره صحبت‌ها و اسم بردن از برخي شخصيت‌هاي نظام توسط احمدي نژاد را نمي توان به عنوان پتانسيل بيشتري براي آشوب ها يا ايجاد فضايي كه رقيب بتواند از آن استفاده كند در نظر گرفت؟
 
يامين‌پور: برگزاري مناظرات رياست جمهوري كاملاً في‌البداهه اتفاق افتاد. بعيد مي‌دانم كه يك اتاق فكر كاركشته و باتجربه‌ و با يك نگاه راهبردي پشت اين اتفاق باشد.
 
فكر مي‌كنم في‌البداهه ذهن برخي از مسئولان رسانه ملي و بدون محاسبه پيامدها اين مناظرات برگزار شد، بنابراين طبيعي است كه وقتي سازمان صدا و سيما قصد دارد براي اولين بار در اين سطح يك اتفاق رسانه‌اي را رقم بزند، خالي‌ از ذهن است؛ يعني مدلي براي اجرا ندارد، البته مي‌تواند ادعا كند كه من تنها رسانه هستم و قواعد بازي را ديگران بايد رعايت كنند.
 
برگزاري يك مناظره تلويزيوني، دست كم داراي سه بعد است؛ يكي خود رسانه كه ميزبان يك بازي است، ديگر، نخبگاني هستند كه بازيگران اين بازي هستند و بايد قواعد بازي را رعايت كنند و سوم، مخاطبان اين اتفاق هستند كه به نظرم كم تقصيرترند؛ يعني اگر بخواهيم به ميزان تقصير اين سه بعد رتبه دهيم نخبگان و كانديداها بودند كه قواعد بازي مناظره را رعايت نكردند، وگرنه مردم واكنش عجيبي بعد از مناظره از خود نشان ندادند؛ اگر بخواهيم اين اغتشاشات را به مناظره‌ها نسبت دهيم، اين سوال مطرح مي شود كه چرا اين اتفاق با فاصله 10 روزه اتفاق افتاد و بعد از مناظره اتفاقي در خيابان‌ها رخ نداد.
 
مردم از كنار اين ماجرا با يك تحليلي عبور كردند؛ رسانه هم به عنوان ميزبان در برگزاري مناظره بي‌تجربه بود و تا به حال چنين كاري نكرده بود؛ رسانه در بحراني‌ترين شرايط تصميم به انجام اين كار گرفت.
 
اصل ماجرا به افرادي بازمي‌گردد كه در اين مناظره بازي كردند؛ بازي، بازي بدي بود.
 
به نظر من بازي از احمدي‌نژاد آغاز نشد، بلكه قبل از احمدي‌نژاد آغاز شد كه هجمه‌اي از سه طرف به سمت يك كانديداي غايب در مناظره ايجاد گرديد؛ اين در حالي است كه احمدي‌نژاد هم آدمي نيست كه در يك بازي رفتار منفعلانه‌اي پيش بگيرد، بنابراين چنين فردي طبعاً فعال وارد مي شود و آن وقت به همه لطمه وارد مي كند.
 

مناظره همیشه برد 10 بر 0 برای نظام نخواهد داشت

مناظره بعدي را بين آقاي مطهري و وحيد جليلي برگزار كرديم؛ انتخاب اين افراد و انتخاب موضوع كاملاً درون گروهي انجام شد؛ يعني هيچ راهبرد و دستورالعمل و بخشنامه‌اي از بالا به ما ابلاغ نشد، البته خيلي بر شكل مناظره و سوالات و همچنين مناظرات قبل از انتخابات و چگونه عمل كردن خودمان تامل كرديم، نسبت خودمان را با مناظره‌ها تعريف نموديم و بعد همه را روي آنتن برديم.
 
مناظره آقايان مطهري و جليلي برنامه‌ مطلوبي از آب درآمد و رسانه ها نيز واكنش خيلي خوبي نسبت به آن نشان داد.
 
ضمن اينكه براي اولين بار و بعد از 9 ماه، حرف‌هايي در تلويزيون مطرح مي‌شد كه كمتر شنيده شده بود، آن هم از زبان كسي مثل آقاي مطهري. من داشتم دست به عصا جلو مي‌رفتم، اما احساس مي‌كردم كه اگر روش‌ها را تكميل كنيم، مي‌توانيم جواب بگيريم.
 
البته هميشه به اين فكر مي كردم كه مناظره نمي‌تواند هميشه يك برد 10 هيچ را براي نظام به وجود آورد، بنابراين بازي را شروع كرديم. در هر بازي ممكن است پيروز آن بازي باشيد، ولي احتمال دارد كه دو گل هم بخوريد، اما نهايتاً پيروزي و لطمه‌اي متوجه شما نيست؛ خيلي‌ها اعتراض بسيار جدي به آن مناظره كردند كه حرف‌هايي در اين برنامه زده شد كه حيثيت نظام را زير سوال برد، اما نگاه دورانديشانه‌اي باعث شد كه ما روش خود را ادامه دهيم.
 
آقاي پورمحمدي، مديرشبكه 3 و آقاي ميرباقري، معاون سيما از اين روش حمايت كردند و آقاي ميرباقري يك بازي جدي را شروع كرد كه موثر هم بود و گفت و گوها را به يك شكل جدي با من ادامه داد.
 
مناظره بعد، مناظره ‌آقاي كلهر و آقاي خوش‌چهره بود كه به نظر من براي مردم بسيار جذاب بود؛ زيرا صحبت‌هايي مطرح شد كه كمتر شنيده ‌شده بود. به هر حال مردم علاقه‌مند بودند كه انتقادات جريان ‌مخالف به احمدي نژاد را هم بشنوند و چه بهتر كه اين صحبت‌ها را از زبان كساني كه متعلق به نظام هستند، بشوند.
 
عدم حضور اصلاح طلبان در مناظره های پس از انتخابات/ فحاشی رسانه های بیگانه علیه مناظره های پس از انتخابات
 
مناظره بعدي كه شايد اوج ماجرا بود، مناظره آقايان شريعتمداري و كواكبيان بود كه من خيلي رنج كشيدم تا توانستم اين جلسه را برگزار كنم. ما با چهره هاي شاخص جريان اصلاحات تماس گرفته بوديم كه آنها اغلب حضور در مناظره را نمي‌پذيرفتند.
 
به خاطر دارم كه سه بار با مجيد انصاري تماس گرفتم و وي حضور در مناظره را نپذيرفت. خاطرم هست كه يك بار اسامي افراد ديگري از جمله مرعشي، ‌تابش، خباز و مسجد جامعي را در تلويزيون خواندم، نمي‌دانم شايد جريان اصلاحات پي برده بود كه شركت در مناظره شركت در يك بازي از پيش باخته است.
 
آنها با اينكه مي‌دانستند برنامه زنده است و مي‌توانند صحبت‌هاي خود را داشته باشند، به ضعف استدلالات خود پي برده بودند؛ اين اتفاق بعد از مناظره آقايان شريعتمداري و كواكبيان به اوج رسيد؛ آن مناظره بشدت بر افكار عمومي تأثيرگذار بود و بشدت هم جنبش سبز و از آنها بيشتر رسانه‌هاي معاند را عصباني كرد.
 
در آن ايام بعضي از شخصيت‌هاي كاريكاتوري رسانه هاي معاند مثل آقاي نوري زاده از شدت عصبانيت در برنامه‌هاي خود مثل voa به من فحاشي ‌كردند و به تحقير و تمسخر روي آوردند؛ به طوري كه رسماً تصور مي‌كرديم كه وقتي اين گونه برنامه ها باشد، آنها استدلالي براي ادامه مسير خود ندارند؛ چون آنها قرار بود آلترناتيو ما باشند، اما ديدند كه مخاطب به سمت رسانه ملي سوق پيدا كرده است.
 
بعدها نظرسنجي‌ها نشان داد كه اين برنامه‌ فوق العاده مورد اقبال مخاطبان عام قرار  گرفته است؛ اولين بار بود كه يك برنامه كاملاً سياسي خارج از حوزه نخبگان سياسي و رسانه ها مورد توجه عموم مردم و مخاطبان قرار مي‌گرفت و اين يك موفقيت جدي براي تلويزيون بود.
 
البته همچنان هم براي چطور ادامه دادن مسير فرداي آن روز تحت فشار بوديم؛ براي اولين بار آقاي ضرغامي استقبال بسياري از برگزاري مناظره ها انجام داده بود و بعد هم در مصاحبه گفت كه راهبرد صدا و سيما جدي گرفتن و برگزار كردن مناظره هاست.
 
در اين ميان از همه مهم‌تر رسانه‌هاي اصلاح طلب بودند كه نحوه بازي در اين زمين را نمي‌دانستند و به جاي تحليل و گفت‌وگو در مورد ماجرا بيشتر به تخريب صدا و سيما به طور ويژه اين برنامه روي آورده بودند.

 آقاي ضرغامي نيز به طور جدي حمايت كرد و در عين حال به‌طور جدي دست مرا براي مديريت برنامه باز گذاشت.
 مناظره بعدي بين آقايان زاكاني و اطاعت بود كه گفت‌وگوي داغ و جدي و پرتنشي شد و به نظر من نتيجه بسيار خوبي داشت؛ مهم‌ترين پيامد آن اين بود كه اطاعت انتقادات تندي را بر سيستم سياسي مطرح مي‌كرد و شفاف گفت كه من معتقدم هيچ تقلبي صورت نگرفته كه اين خود بردي بزرگ در يك سيستم سياسي است.
 
مخالفت برخی نخبگان بار برگزاری مناظره ها/ آقای رحیم پور معتقد بود مناظره ها آتش اغتشاشات را دوباره روشن می کند
 
ولي متاسفانه بعد از برگزاري اين مناظره، تقريباً تمام درها از طرف اصلاح طلبان به سوي ما بسته شد؛ يعني من ديگر نتوانستم كسي را براي حضور در مناظره راضي كنم و پذيرفتن آنها نيز با شرايط خاصي همراه بود.
 
آقاياني مثل قدرت الله عليخاني، و مرعشي و همچنين برخي از حاميان آقاي محسن رضايي مثل آقاي عماد افروغ شرايطي را براي مناظره مي‌گذاشتند كه برآورده كردن آنها غير ممكن بود. البته من از طرف اصولگرايان دستم بازتر بود؛ يعني استقبال اصولگرايان براي حضور در مناظره بيشتر بود و مشكل ما بيشتر از طرف جريان رقيب و جريان شكست خورده در انتخابات بود.
 اين باعث شد كه بعد از برگزاري پنج شش مناظره، مناظره‌ها تعطيل شود. آقاي ضرغامي بعداً به من گفت كه من خيلي تلاش كردم برخي از بزرگان سياسي كشور را راضي كنم كه مناظره‌ها به نفع نظام است، اين در حالي است كه بسياري از نخبگان موافق برگزاري مناظره‌ها نبودند.
 آقاي ضرغامي رسماً گفت كه من علاقه‌مند بودم كه اين مناظره‌ها ادامه پيدا كند و تصريح كرد كه من بسيار مجادله و تلاش كردم تا بعضي راضي به برگزاري مناظره‌ها شدند؛ مثلاً آقاي رحيم پور 45 دقيقه با من صحبت كرد و معتقد بود كه نبايد مناظره‌ها برگزار شود؛ وي استدلال داشت و مي‌گفت اين مناظرات آتش اغتشاشات را دوباره روشن خواهد كرد. برخي ديگر از چهره‌هاي سياسي نيز كه چنين استدلالي را داشتند طي تماسي نظرشان را اعلام مي‌كردند.
 

ضرغامی موافق ادامه مناظره های سیاسی پس از انتخابات بود


دلیل تعطیلی مناظره های تلویزیونی پس از انتخابات

«خبرگزاری دانشجو»- آیا دلیل تعطیلی برنامه «رو به فردا» تنها عدم حضور طرف مقابل برای مناظره ها بود.
 
يامين‌پور: مدیریت عالی صدا و سیما مخالفتی نداشت، من هر کجا که مصاحبه کردم نیز این مسئله را منصفانه گفتم، من منتقد برخی سیاست های سازمان هستم ولی از انصاف نمی توانم خارج شوم، آقای ضرغامی خیلی تلاش کرد که این کار ادامه پیدا کند ولی مناظره ها نیاز به دو طرف مناظره کننده و تحقق شرایط دارد.
 
ولی متاسفانه این شرایط مهیا نشد البته از میان این شرایط رسانه آمادگی خود را تا حد ممکن اعلام کرد ولی متاسفانه از طرف کسانی که باید این مناظره با حضور آنها برگزار می شد این آمادگی اعلام نشد و شرایط آنها یک شرایط غیر منطقی و غیر معقولی بود و رسما با گذاشتن این شرایط علاقه مند بودند که از برگزاری مناظره شانه خالی کنند.
 
من درباره تعطیل شدن مناظره ها رسانه را مقصر نمی دانم، البته رسانه بعدها می توانست به روشی این مسئله را احیا کند اما اینکه صدا و سیما بعدها به فکر احیاي دوباره این مناظره ها نیفتاد یک انتقاد به صداو سیما است، ولی در آن مقطع تعطیل شدن برنامه مناظره ها ربطی به مدیران صدا و سیما نداشت.
 

ماجرای درگیری لفظی یامین پور و مشاور میرحسین موسوی


«خبرگزاري دانشجو»-‌ در مناظره های انتخاباتی که آقای احمدی نژاد و سایر کاندیداها شرکت می کردند هم آیا شما حضور داشتید؟ چون میرحسین با اسم بردن از یک سایت خبری نگاه ها را متوجه برخی نزدیکان آن سایت کرد!
 یامین پور: موقعی که آقای موسوی برای ضبط فیلم تبلیغاتی آمده بود من در استودیو بودم، آقای زنگنه و آقای پورنجاتی و دیگر مشاوران آقای موسوی هم بودند.
 آنجا یک دیالوگ خیلی تندی هم بین من و آقای پورنجاتی در گرفت؛ من آن موقع برنامه ایران 88 را به طور زنده روی آنتن داشتم، آقای پورنجاتی با یک لحن بسیار تندی من را متهم به دروغ گویی کردند و گفتند برنامه شما زنده نیست و یک برنامه تولیدی است.
 در حالی که من همان موقع برای یک برنامه زنده به ساختمان تولید رفته بودم، آنها من را آنجا دیده بودند و این مسئله هم چند ساعت قبل از انجام مناظره آقای موسوی و آقای احمدی نژاد بود.
 در حین مناظره که آقای موسوی این حرف را زد خیلی ها با من تماس گرفتند و گفتند تو هم در مناظره هستی گفتم نه من آنجا نیستم ولی من را آنجا دیدند البته این هم اتهامی بود که آقای موسوی می خواست با آن مظلوم نمایی خود را تکمیل کند و در واقع بگوید که مثلا صدا و سیما در دست یک سایت مثل رجانیوز است.
 


 

نورالدين پسر ايران...


نورالدين پسر ايران...




كتاب «نورالدين، پسر ايران» را خواندم.


كتاب ادبيات داستاني و غير داستاني مقاومت زياد خوانده بودم؛ ولي درباره ي نورالدين بهت زده ام. بارها وسط مطالعه كتاب را بستم و به ديوار روبرويم خيره شدم. جواني كه در 17 سالگي 70 درصد جراحت دارد و با همان پيكر آتش گرفته و سرهم بندي شده، 80 ماه ديگر با خود، آتش و دشمن مي جنگد.

بارها با خود گفتم امكان ندارد چنين وضعيتي را كسي تحمل كند. اگر كتاب در قالب ادبيات داستاني بود هم آنرا به اغراق و مبالغه گويي متهم مي كردم. هميشه احمد دهقان را بخاطر «سفر به گراي 270 درجه» زماني كه له شدن «علي» -جوان آر پي جي زن- را زير شني تانكهاي عراقي در كربلاي 5 توصيف ميكند، ستايش مي كردم. با «ناصر» آن داستان گريسته بودم، همچنين با سيد ابوالفضل كاظمي، وقتي كه در «كوچه نقاش ها» تكه پاره شدن همرزمانش را در هور روايت مي كند، و اوج حماسه را تجربه كرده بودم، هنگاميكه بابا نظر سوار بر موتور، خط پدافندي را در شلمچه طي مي كند تا گريبان افسر عراقي را بگيرد؛ در حرمان هور، حماسه ي ياسين، مرد و... ولي «نورالدين، پسر ايران» مرا از گريستن و افتخار كردن و حسرت خوردن، به بهت زدگي كشاند.


روايت نورالدين از بدر، والفجر هشت، كربلاي 4 و يامهدي، بي نظير است. دقيق، صادقانه و عميق. بارها درباره ي اين عمليات ها شنيده و خوانده بودم. ولي هيچگاه آنرا نديده بودم. نورالدين آنرا به من نشان داد.

هنگاميكه صحنه بازگشتن به محل شهادت «امير» را در زير آتش بي امان در فاو روايت مي كند، انگار كه زير بغلش را گرفته باشم و با او مرثيه سر داده باشم...


وقتي كه دندانهايش قفل شده بود و او مجبور شد دو دندانش را بشكند تا چيزي بخورد، دندان درد گرفتم...
وقتي در سرماي اسفند در عمق كارون غواصي مي كرد، سردم شد و به خودم لرزيدم...
روزي كه شكمش منفجر شد و روده هايش بيرون ريخت، سرگيجه گرفتم...

... ولي نورالدين گاهي توان تصور صحنه ها را هم از من گرفت و من فقط كتاب را بستم و خيره ماندم به ديوار روبرويم. وقتي كه دستش در صورتش فرو رفت... وقتي كه آتش خمپاره او را به يك گلوله ي گوشت كباب شده بدل كرد، وقتي كه پس از چند هفته صورت جديدش را در آينه ديد... وقتي كه جنازه ي «امير» را در وادي رحمت به خاك سپرد... وقتي كه تلويزيون خبر پذيرفته شدن قطعنامه را اعلام كرد...

«سيد نورالدين عافي» را خواهم يافت و سر و دستش را خواهم بوسيد. همانگونه كه پس از خواندن «كوچه نقاش ها» ، سيد ابوالفضل كاظمي را يافتم تا به او بگويم كه: « ما، فدايي شماييم. »

دست نوشته مقام معظم رهبري درباره ي اين كتاب:

«بسم الله الرحمن الرحیم

این نیز یکی از زیباترین نقاشیهای صفحه‌ی پُرکار و اعجاز گونه‌ی هشت سال دفاع مقدس است. هم راوی و هم نویسنده حقاً در هنرمندی، سنگ تمام گذاشته‌اند. آمیختگی این خاطرات به طنز و شیرین‌زبانی که از قریحه‌ی ذاتی راوی برخاسته و با هنرمندی و نازک‌اندیشیِ نویسنده، به خوبی و پختگی در متن جا گرفته است، و نیز صراحت و جرأت راوی در بیان گوشه‌هائی که عادتاً در بیان خاطره‌ها نگفته میماند، از ویژگیهای برجسته‌ی این کتاب است. تنها نقصی که به نظر رسید نپرداختن به نقش فداکارانه‌ی همسری است که تلخی‌ها و دشواریهای زندگی با رزمنده‌ئی یکدنده و مجروح و شلوغ را به جان خریده و داوطلبانه همراهی دشوار و البته پر اَجر با او را پذیرفته است.

ساعات خوش و با صفائی را در مقاطع پیش از خواب با این کتاب گذراندم والحمدلله

90/10/20»

«نورالدین پسر ایران»کتاب خاطرات سید نورالدین عافی است؛ پسری شانزده ساله از اهالی روستای خنجان در حوالی تبریز در آذربایجان شرقی که حضور دفاع مقدس را در گردان‌های خط‌‌شکن لشکر 31 عاشورا به عنوان نیروی آزاد، غواص و فرمانده دسته و در جبهه‌های مختلف تجربه کرده و بارها مجروح شده است. نورالدین نزدیک به هشتاد ماه از دوران جنگ تحمیلی را علیرغم جراحات سنگین و شهادت برادر کوچک‌ترش سید صادق در برابر چشمانش در جبهه ماند و در عملیات‌های متعددی حضور داشت و جانباز هفتاد درصد دفاع مقدس است.


بعد از تحرير:

به لطف يكي از رفقا شماره ي سيد نورالدين به دستم رسيد. بلافاصله تماس گرفتم. صداي آرام و لحن دلنشينش نزديك بود دوباره به گريه ام باندازد. ابراز ارادت كردم. شانس آوردم كه مرا بخاطر آورد. ولي با جملاتش دوباره آتشي به دلم زد. گفت: «ما سرباز بوديم و به وظيفه عمل كرديم و شرمنده ام كه فكر كنم درست به وظيفه ام عمل نكردم!» نگذاشتم ادامه بدهد. گفتم «سيد تو اگر اين حرف را بزني ما بايد بريم بميريم.»

... ولي دلم آرام نشد. شايد بايد بروم سر مزار شهيد امير مارالباش. پايين وادي رحمت.

دعوت به كار رسانه اي

دعوت به کار...


میخوام تیم کار تلویزیونی ام رو تکمیل کنم. همه ی رفقای حزب اللهی که در کارهای تصویربرداری، کارگردانی، کلیپ سازی، تدوین، مستند سازی و ... سابقه ی کار دارند دعوت به کار می شوند.
علاقمندان رزومه کاریشان رو برام بفرستند:


yaminpour@gmail.com

یا در بخش "تماس با من" کامنت بگذارید

متاسفانه فعلا امکان آموزش نیروهای آماتور را نداریم. ان شاءالله بزودی برای آنها هم پیغام می گذارم.